این فیلم یک هفته از زندگی «مرلین مونرو»، بازیگر افسانه ایی هالیوود را در سال ۱۹۵۷ میلادی به تصویر می کشد. مرلین در دوره نامزدی با همسر نویسنده مشهور خود «آرتور میلر» از زندگی هالیوودی خود گریخته و به لندن می رود تا زندگی آرامی داشته باشد. وی در لندن با شاهزاده و خواننده مشهور «لارنس الیویر» در نمایشی همبازی می شود و ...
بحران اقتصادى در دههى 1930 امریکا ، بقاى خانوادهى « جود » را به خطر انداخته است. « تام » ( فاندا ) ، پسر بزرگ خانواده که به تازگى از زندان آزاد شده همه را وا مىدارد بار سفر ببندند و به کالیفرنیا کوچ کنند...
با کمک یک گربه سخنگو، خانواده ای از گربه های فرانسوی که وارث ثروت صاحب خود هستند تلاش می کنند پس از اینکه توسط پیشخدمت خانه ربوده شده و در کشور رها شده اند به خانه باز گردند...
چاک بریس (سم راک ول) یک دست اندرکار تلویزیونی است که کارش سر و کله زدن با مدیران ارشد شبکه و راضی کردن آنها برای موافقت با ایده های تلویزیونیش است. از سوی دیگر با پیدا شدن سروکله فردی مرموز به نام جیم بیرد (جورج کلونی) که مامور سیا است اوضاع کمی پیچیده می شود. جیم از چاک درخواست می کند تا چند ماموریت مخفیانه را به انجام برساند. از دیگر سو پنی (درو بریمور) معشوقه چاک به این امید است که چاک اوضاع زندگی خود را سرو سامان دهد و مقدمات ازدواج آنها را فراهم کند، اما زندگی دوگانه چاک، روز به عنوان تهیه کننده تلویزیونی و شب به عنوان مامور سیا، به طرز عجیبی پیچیده شده است...
بد بلیک مرد ۵۷ ساله الکلی و خواننده ای دوره گرد است. او ازدواج های ناموفقی در گذشته داشته و در حال حاضر تنهاست و غالبا در حال مسافرت با ماشین کهنه خود است. در یکی از روزها با زنی خبرنگار به نام جین که طلاق گرفته و یک پسر چهار ساله دارد آشنا میشود. جین قصد دارد شخصیتی که پشت نقاب خوانندگی بد قرار دارد را کشف کند...
«پروفسور هنري هيگينز» (هريسن) با رفيق زبان شناسش، «سرهنگ پيکرينگ» (هايد-وايت) شرط مي بندد که مي تواند دختر گل فروش و عامي لندني، «اليزا دوليتل» (هپبرن)، را به خانمي متشخص بدل سازد که فصيح و بليغ حرف بزند...
میسی سیپی، سال ۱۹۶۴٫ سه کارمند دولت – دو سفیدپوست و یک سیاه پوست – که برای ثبت نام رأی دهندگان سیاه پوست به جساپ کانتی می روند، شبانه در جاده ای روستایی به قتل می رسند. دو مأمور FBI، «آلن وارد» (دافو) و «روپرت آندرسن» (هاکمن) – که اهل میسی سیپی است – به جساپ می آیند تا سرنخی از این ماجرا بیایند...
یک زن متاهل بعد از مدتی پی می برد که ازدواج اش بر وفق مرادش نیست، و باید در زندگی اش تغییر مسیر دهد. بعد از گرفتن طلاق، او تمام دنیا را می گردد تا خودش را پیدا کند.
"تاد" و "کوپر" بهترین دوستان هم هستند اما وقتی "کوپر" فرصت ملحق شدن به یکی از گله های محبوب را بدست می آورد، رابطه محکم آنها مورد آزمایش سختی قرار می گیرد...
«فرانک کراس» (بيل موراي)، مدير شبکه ي تلويزيوني IBC نيويورک، با بي رحمي با کارمندانش رفتار مي کند و در شب کريسمس با روح رئيس سابقش، «لو هيوارد» فورسايت) روبه رو مي شود که به او هشدار مي دهد پس از چندي سه روح ديگر به ملاقاتش خواهند...
نويسنده ي موفق داستان هاي رمانتيک، «جون وايلدر» (ترنر) براي نجات خواهرش که به گروگان گرفته شده به کلمبيا مي رود. در اين جا يک ماجراجوي امريکايي به نام «جک کالتن» (داگلاس)، «جون» را از مخمصه نجات مي دهد و اين دو به اتفاق به دنبال گنج مي روند...
سارق جوانى ، « بن هارپر » ( گریوز ) به جرم قتل اعدام میشود اما به واعظ روان پریش ، « هرى پوئل » ( میچم ) بروز نمیدهد که پول سرقتى خود را کجا مخفى کرده است . « هرى » نیز پس از آزادى سراغ خانواده ى « هارپر » میرود و میکوشد تا از جاى پولها باخبر شود . پسر کوچک خانواده ، « جان » ( چاپین ) میداند که پدرش پولها را در عروسک خواهرش ( بروس ) مخفى کرده …
این فیلم سرگذشت «مالکوم ایکس» رهبر مشهور سیاه پوستان آمریکایی را روایت می کند. او در شش سالگی پدرش را از دست داد، و درس و مدرسه را رها کرد. او سرانجام هنگامی که برای فروختن یک ساعت دزدی به جواهرفروشی رفته بود، به دام پلیس گرفتار شد و به ده سال حبس محکوم شد. او در زندان به مطالعات مذهبی پرداخت و با دین اسلام آشنا شد...
در سال ۱۹۵۰ در شهری که تمام اهالی آن در یک معدن زغال سنگ کار می کنند، پسری بنام «هومر هیکام» (جیک گیلنهال) تنها انتخابی که برای شغل آینده اش دارد این است که همانند پدرش در معدن کار کند. اما در اکتبر ۱۹۵۷ که اولین ماهواره به فضا پرتاب می شود، همه چیز برای هومر تغییر می کند...
داستان این فیلم، که شانزدهمین فیلمی است که بر اساس این رمان شارلوت برونته نوشته شده، در مورد دختر یتیم و جوانی است که خانواده اش او را، که یک معلم در قصر مردی مرموز است، دوست ندارند...
فیلم فریدا درباره زندگی «فریدا کالو»، یکی از شاخص ترین نقاشان سبک سورئالیسم مکزیک است که در طول عمرش همواره شجاعانه و قدرتمندانه با چالش هایی که با آنها رو به رو بود، جنگيد...
« فیلیپ مارلو » ( بوگارت ) ، کارآگاه خصوصى ، مأمور میشود تا درباره ى حق السکوت بگیرى که عکسهاى نامناسبى از دختر یک ژنرال بازنشسته و ثروتمند در اختیار دارد ، تحقیق کند .
سرخ پوستان كومانچى حمله ور مى شوند و بيشتر اعضاى خانواده ى « آرون ادواردز » ( كوى ) را به قتل مى رسانند . پس از چندى « ايتان ادواردز » ( وين ) به اتفاق « مارتين پولى » ( هانتر ) ، پسر جوانى كه « ايتان » سالها پيش از چنگ سرخپوستها نجات داده ، سرسختانه به جست و جو براى يافتن دختر كوچكتر خانواده « دبى » ، ادامه مى دهند.
یک فدراسیون سیاره اى ، نمایندهاى به نام « کلاتو » ( رنى ) را همراه با روبات بزرگى به نام « گورت » به زمین مى فرستد تا به مردم زمین درباره ى آزمایشهاى هسته اى ویرانگرشان هشدار دهند . سربازى امریکایى به وحشت مى افتد و به سوى « کلاتو » شلیک مى کند . اما « کلاتو » مانع از آن مى شود که « گورت » زمین را نابود کند…
فیلم روزی که زمین از حرکت باز ایستاد، که بازسازی مجدد فیلمی با همین نام از سال ۱۹۵۱ است، زمانی اتفاق می افتد که دروغگویی و جنگ سراسر زمین را فرا گرفته است و یک موجود بیگانه بنام «کلاتو» (کینیو ریوز) به همراه رباتش گورت، از سیاره ای دیگر ماموریت می یابد تا به مردم زمین هشدار دهد که جنگهای زمینی نظم کهکشان را به هم ریخته است و اگر دست از این کار برندارند و بایکدیگر دوست نباشند سیاره زمین توسط دیگر سیاره ها نابود خواهد شد. کلاتو در زمین با پسر بچه ای به نام «باب» (جیدن اسمیت) دوست می شود که مادر او هلن (جنیفر کانلی) به کلاتو که تحت تعقیب است کمک می کند.
رانی میلر “مایلی سایرس” که به خاطر جدا شدن پدر و مادرش از هم سخت نارحت و غمگین است در شرایط روحی بدی به سر می برد. رانی پدرش را مقصر این امر می داند و او را سرزنش می کند اما پدرش که یک معلم موسیقی و پیانویست است سعی دارد تا دوباره روحیه قبلی و شادی را به رانی برگرداند و در تلاش است که بتواند کاری کند که او مثل قبل بنوازد چون می داند که فقط نواختن پیانوست که او را به حالت سابق در می آورد اما موفق نمی شود او را راضی به این امر کند تا اینکه رانی با پسر جوانی به نام ویل “لیام همسورس” آشنا می شود و عشق به اوست که رانی را مثل سابق می کند تا جایی که رانی دوباره پیانو می زند و …
بيماري مسري مرموزي دنيا را تهديد مي کند. روان پزشکي اهل واشينگتن به نام «کارول بنل» (کيدمن) ريشه ي اين بيماري را در موجودات فضايي کشف مي کند و در مي يابد که تنها راه نجات بشر از شر بيماري در وجود پسرش (باند) است. او به کمک همکارش «بن دريسکول» (کريگ)، بايد راهي براي درمان اين بيماري پيدا کند پيش از اين که همه ي دنيا نابود شود....
ربکا دختری است که آرزوی بزرگش مانکن شدن و کار در یک مجله ی بزرگ و معروف مد است. اما او نمی تواند به آروزیش برسد. بنابراین در یک شرکت کوچک مشغول به کار می شود. او کم کم سعی می کند به آرزویش برسد و می خواهد اینکار را با خرید بهترین لباس ها انجام دهد...
«ادى فلسن» ( نيومن )، بيلياردباز جوان اما كاركشته، همراه ترتيب دهنده ى بازىهايش، «چارلى برنز» ( مكورميك )، به نيويورك میآيد تا با سلطان بيليارد، «مينسوتا فتز» ( گليسن )، به مبارزه بپردازد...
زمانی که پسری جوان به نام استنلی برای کاری که انجام نداده است ، به اجبار به یک اردوگاه های بیابانی فرستاده می شود ، درمی یابد که در آنجا باید بنا به دلایلِ مرموزی ، همراه عده ای دیگر مشغول به حفر چاله شود. اما…...
داستان فیلم در مورد شخصی است که هر آنچه از داخل کتاب می خواند به حقیقت می پیوندد. او با خواندن کتاب “اینکهارت” همسر خود را به داخل کتاب فرو برده و اشخاص داخل کتاب داستان را بیرون آورده است و به دنبال راه نجاتی برای بیرون آوردنش از داخل کتاب می گردد که ...
داستان فیلم Hitchcock « هیچکاک » از جایی آغاز می شود که شخص آلفرد هیچکاک ( آنتونی هاپکینگز ) به دلیل ساخت فیلم « شمال از شمال غربی » ، موفقیت قابل توجهی در گیشه بدست می آورد و منتقدان نیز از این فیلم استقبال خوبی بعمل می آورند. پس از این موفقیت ، استودیوها که از محبوبیت آلفرد هیچکاک و پولساز بودن فیلمهای او هیجان زده شده اند، به او پیشنهادهای مکرری می کنند تا بار دیگر یک فیلم در ژانر ” جاسوسی ” بسازد اما آلفرد هیچکاک اینبار تصمیم میگیرد تا شانس خودش را در ژانر ” ترسناک ” و با ساخت فیلمی با عنوان « روانی » آزمایش کند. هیچکاک برای ساخت این فیلم ، کمک های بی دریغ همسرش آلما ( هلن میرن ) را در کنار خود می بیند اما پروژه « روانی » رفته رفته تبدیل به یک قمار برای هیچکاک می شود که می تواند آینده کاری اش را تحت تاثیر قرار دهد چراکه کمپانی پارامونت از سرمایه گذاری برای فیلم جدید او سر باز می زند و …
کاراگاه الکس کراس همسر خود را از دست می دهد، به همین دلیل از کارش کنار می کشد، ولی روزی فردی که با او خصومت شخصی دارد دختری را گروگان می گیرد و او مجبور به بازگشت به شغل خود می شود...
«ادي فلسن» ( نيومن )، معروف به «دي فرزه»، بيلياردباز و «تيغي زن» سابق، جواني به نام «وينست لاريا» ( کروز ) را زير پر و بال خود مي گيرد و به او آموزش مي دهد...
تولسای اوکلاهما، اواخر دهه ی 1960. درگیری های دار و دسته های نوجوانان و جوانان، «گریسرها» و «ساک ها»، نتایج غم انگیز و تراژیکی به بار می آورد. شرح فیلم: اثر بلند پروازانه ی دیگری از کوپولا، که با وجود داشتن لحظه ها و صحنه های تأثیرگذار و ماندنی، فیلمی است متوسط. موسیقی کارمینه کوپولا با عظمت است و بازی همه ی بازیگران نوجوان فیلم از هاوئل در نقش اصلی تا تام کروز در یک نقش فرعی فوق العاده است. یک مجموعه ی تلویزیونی (1990) نیز بر مبنای فیلم ساخته می شود...
آغاز جنگ جهانى اول . « چارلى » ( بوگارت ) با قايق فرسوده ى « افريكن كويين » مايحتاج مردم را در چند دهكده ى افريقاى جنوبى به دستشان مى رساند . او در يكى از توقفهايش با پير دخترى به نام « رز » ( هپبرن ) ، خواهر كشيش « ساموئل » ( مورلى ) آشنا مى شود . پس از چندى تصميم مىگيرد او را از منطقه خارج كند...
داستان در مورد ۵ زوج است که در چالشی جدید افتاده اند و آن بچه دار شدن است و آنها هم افرادی بی تجربه که باعث به وجود آمدن لحظات کمدی و فوق العاده ای می شوند که…
فیلم داستان خواهران بِنت روایت می کند، گروهی متشکل از 5 بانو که در قرن نوزدهم و در انگلستان زندگی می کنند. مادر این دختران علاقه مند است تا دخترانش با مردان ثروتمند ازدواج کنند، اما پدرشان برعکس مادر، آنها را طوری تربیت کرده که به مبارزه با زامبی ها بروند و زامبی کشی به راه بیندازند، چراکه اخیرا ویروس خطرناکی پخش شده که ملت را تبدیل به زامبی می کند. بزودی سر و کله گروهی از مردان عاشق پیشه و از جمله اقای دارسی پیدا می شود که توانایی های الیزابت و غرورش را تحسین می کند. اما اینبار به جای مباحث عاشقانه، آنها باید در مقابل جماعت زامبی نیز قد علم کنند و...
«سالی» و «گیلین اوون» دو خواهر هستند با قدرت های ماورای طبیعی، اما داشتن این قدرت ها برای آن دو بهایی نیز داشته است: بخاطر طلسمی که در زندگی این دو وجود دارد، هر مردی عاشق آن ها شود، بزودی جانش را از دست می دهد …
افی ، دینا و لورل سه دختر جوان سیاهپوست هستند که در محله ای فقیر نشین در شیکاگو زندگی می کنند . آنها یک گروه سه نفره موسیقی تشکیل داده اند که افی خواننده اصلی آن و برادر افی آهنگساز و ترانه سرای گروه است . در ادامه آنها تصمیم می گیرند در یک برنامه استعداد یابی در نیویورک شرکت کنند و در آنجا مورد توجه یک تهیه کننده موسیقی به اسم کرتیس تیلور قرار می گیرند . کرتیس هر طور شده دخترها را راضی می کند یک گروه مشتقل تشکیل دهند و همچنین سبک موسیقی خود را به پاپ تغییر دهند ...
تابستان سال ۱۹۶۵٫ «رابرت کینکید» ، عکاس مجله ی «نشنال جیوگرافیک» مأمور شده تا از «پل های مدیسن کانتی» عکس بگیرد. هنگامی که شوهر و بچه های «فرانچسکا جانسن» برای شرکت در بازار مکاره به آیووا رفته اند، «رابرت» با «فرانچسکا» آشنا می شود و رابطه ای چهار روزه را با او برقرار می کند...
سال 2013. امريکا پس از جنگي بزرگ، به صورت سرزمين ويراني درآمده که مردم آن، گروهي جدا از هم و بدون دولت مرکزي زندگي مي کنند. مردي سرگردان (کاستنر) اتفاقا به يک ماشين جيپ اداره ي پست امريکا بر مي خورد و يونيفورم پستچي، مرده را مي پوشد و با معرفي خود به عنوان پستچي به اميد به دست آوردن غذا، شروع به تحويل دادن نامه هاي پانزده ساله مي کند...
چارلز که با فروش ماشين به ثروت انبوهی دست يافته پس از کشته شدن پسرش در يک تصادف و جدايي همسرش از او ، همه شور و نشاط زندگی اش را از دست می دهد . او پس از ازدواج مجدد علاقه اش را به اتومبيل از دست داده و به اسبهای مسابقه علاقمند می شد . در اين دوره زمانی ( دهه 1930 ) مسابقات اسبدوانی در امريکا در کانون توجه مردم قرار دارد . چارلز يک تعليم دهنده اسب به اسم تام را استخدام می کند و تام نيز به اسبی به اسم سيبيکوئيت علاقمند می شود که همه سوارکاران خود را بازنده کرده است در حاليکه از نژادی اصيل است . تام معتقد است که او می تواند در مسابقات پيروز شود و ...
«توني» (تراولتا)، جوان نوزده ساله اي است که در منطقه ي ايتاليايي - امريکايي نشين محله ي بروکلين زندگي مي کند و شبنه شب ها را با دار و دسته اش درديسکوي «اوديسه ي 2001» مي گذراند و در آن جا به «سلطان» معروف است...
«هوکی» (ساترلند)، «دوک» (اسکریت) و «جان» (گولد) به بیمارستان جراحی سیار ارتش شماره ی ۴۰۷۷ در کره وارد می شوند و مشغول عمل جراحی مجروحان بازگشته از جبهه می شوند. این جراحان چیره دست در اوقاع فراغت عادت ها و سرگرمی های خود را دنبال می کنند…
اوايل قرن بيستم. «کارن دينسن» (اسرتيپ) که از محدوديت هاي اجتماعي به تنگ آمده، با «بارون برور بليکس» (براندائر) ازدواج مي کند. اين دو قرار است دانمار را به مقصد يک مزرعه ي دام پروري در آفريقاي شرقي ترک کنند. چندي بعد در راه سفر به نايروبي و ملحق شدن به «بارون»، «کارن» با ماجراجويي انگليسي به نام «دنيس فينچ هاتن» (ردفورد) آشنا مي شود...