یک پدربزرگ مهربان کنار نوهی بیمارش می نشیند و قصهای که از مدتها پیش نسل به نسل به او رسیده را بازگو می کند. داستان قدیمی از عشق و ماجراجویی، از جایی شروع می شود که دختری زیبا که با شاهزادهای نفرت انگیز بنام «هامپردینک» نامزد است، برای آغاز یک جنگ ربوده می شود. اکنون «وستلی»، دوست دوران کودکی دختر، که اکنون یک دزد دریایی است، باید او را نجات دهد...
"مَدی" دختری 17 ساله بدلیل بیماری نادری که دارد، تمام شبانه روز خود را در خانه سپری میکند و نمی تواند از محیط مهر و موم شده خانه اش فاصله بگیرد. اما یک روز با دیدن پسر همسایه، "مَدی" عاشقش می شود و تصمیم میگیرد بخاطر او از جان گذشتگی کند...
«اسکار دیگز» ( جیمز فرانکو ) که یک شعبده باز سیرک است تصمیم میگیرد به کانزاس سفر کند که در بین راه بالن او دچار حادثه شده و در سرزمینی زیبا و ناشناخته سقوط می کند. او در آنجا با سه جادوگر زن ( میشل ویلیامز، ریچل ویسز، میلا کونیز ) مواجه می شود، و فرصتی می یابد تا خود را به جادوگری بزرگ تبدیل کند...
«هانسل» و «گریتل» برادر و خواهر معروف قصه ها، تبدیل به شکارچیان حرفه ای شده اند و تمام جادوگران را در سراسر دنیا می کشند. آن ها در یکی از ماجراهایشان به شکل جدیدی از نیروی پلیدی می رسند که ممکن است به گذشته ی آن ها مربوط باشد...
داستان این این فیلم در ارتباط با «لایرا بلاکوا»ی جوان میباشد که به شمال دور سفر می کند تا بهترین دوستش و دیگر کودکان ربوده شده از آزمایش های وحشتناک توسط یک سازمان مرموز را نجات دهد و ..
بيماري مسري مرموزي دنيا را تهديد مي کند. روان پزشکي اهل واشينگتن به نام «کارول بنل» (کيدمن) ريشه ي اين بيماري را در موجودات فضايي کشف مي کند و در مي يابد که تنها راه نجات بشر از شر بيماري در وجود پسرش (باند) است. او به کمک همکارش «بن دريسکول» (کريگ)، بايد راهي براي درمان اين بيماري پيدا کند پيش از اين که همه ي دنيا نابود شود....
سازمان مخفی ضد جاسوسی در مییابد که لوشیفر در پی آن است که در کازینو رویال در مونتنگرو سرمایه گزاری کند. M16 به جیمز باند ماموریت میدهد که او را تعقیب کند و سعی کند با لوشیفر در بازی قمار رقابت کند و او را شکست بدهد تا شاید سازمان منهدم بشود…
داستان ذره ای آرامش در ادامه ی ماجراهای جیمز باند در کازینو رویال است. اکنون او به دنبال گرفتن انتقام مرگ معشوقه اش، باید فردی بنام «دامنیک گرین» را متوقف کند، که قصد تصاحب منابعی با ارزش از کشور بولیوی را دارد.
در «اسکای فال» وفاداری جیمز باند به «ام» مورد آزمون قرار میگیرد و این زمانی است که گذشته «ام» فاش می شود و «ام آی ۶» (اداره اطلاعات خارجی بریتانیا) مورد حمله قرار میگیرد. در همین حال ۰۰۷ باید تهدیدها را خنثی کند، بی آنکه برای اش مهم باشد این کار به لحاظ شخصی چقدر برایش هزینه دارد…
«بلانش دی بویس»، که مشکلات زیادی را در زندگی متحمل شده است، پس از اخراج از مدرسهای که در آن به تدریس مشغول بود، برای دیدار با خواهرش «استلا» به پیش وی و شوهر خواهرش «استنلی کووالسکی» میآید. استنلی که یک قمارباز است از بدو ورود بلانش سر ناسازگاری با وی دارد و از طریق یکی از دوستانش از گذشتهٔ بلانش باخبر میشود و …
نینا سیرز دختری است که همه دوران کودکی و نوجوانی خود را به فراگیری و تمرین رقص باله گذراندهاست. نینا به عنوان یک بالرین حرفهای و ستاره یک شرکت معتبر، در تلاش برای بهدست آوردن نقش اول باله معروف دریاچه قو اثر چایکوفسکی است. اما مدیر شرکت و طراح رقصهای این باله، که در مورد توانایی نینا برای این بازی در دو نقش قوی سفید و معصوم و قوی سیاه اغواگر، مطمئن نیست، قابلیتهای او را زیر سئوال میبرد.
بعد از یک تصادف در آزمایشگاه، و انتشار ویروسی خطرناک، دو مامور امنیتی باید با صدها نفر از افرادی که در آزمایشگاه کار می کردند و اکنون به جانورانی آدم خوار تبدیل شده اند، مبارزه کنند.
«آلیس» در راکون سیتی بیدار می شود و در میابد که زامبی ها همه جا هستند و تمام شهر آلوده شده است. او با کمک «جیل ولنتاین» و «کارلوس اولیورا» باید راهی برای خارج شدن از شهر بیابد، زیرا قرار است تمام شهر با یک موشک هسته ای منهدم شود.
در سال 2005 یک سال بعد از رزیدنت اویل 4 و 7سال پس از واقعه راکون سیتی تروریست ها ویروس تی را در فرودگاه شلوغ پخش میکنند. تیم ویژه ای را برای کنترل اوضاع به محل میفرستند تا شیوع ویروس را کنترل کنند...
«آلیس» که همچنان به دنبال نابود کردن تشکیلات آمبرلا است، با گروهی از بازماندگان همراه می شود که به دنبال رسیدن به یک مکان امن مشهور به «آرکدیا»، هستند.
ویروس "تی" که توسط شرکت آمبرلا ساخته شده بود اکنون به سراسر جهان شیوع کرده و موجب تبدیل شدن انسان ها به زامبی، موجودات شیطانی و هیولا شده است. "آلیس" کارمند اسبق این شرکت که هم اکنون یک جنگجوی سرکش است، به دوستانش ملحق شده تا وارد هسته مرکزی شرکت آمبرلا در زیر شهر راکون سیتی شوند و آن را برای همیشه از بین ببرند...
سالها پس از اینکه یک بیماری بیشتر انسانها را از بین برده و تعدادی از آنها را تبدیل به هیولا کرده،تنها بازمانده نیویورک تلاش می کند برای این بیماری یک درمان بدست بیاورد...
کارمند سازمان ملل “گری لین” برای جلوگیری از گسترش بیماری که انسان ها را تبدیل به زامبی می کند دنیا را زیر پا می گذارد. زامبی هایی که ارتش ها و دولت ها را سرنگون کرده و خطر نابودی کل نژاد انسان, دنیا را تهدید می کند و …
جنگ جهانی دوم. چهار بچه از راه گنجه ای بزرگ به سرزمین نارنیا می روند که زیر سلطه ی ملکه خبیثی است که آن جا را در زمستانی ابدی نگه داشته و مانع ورود کریسمس به آن جا شده است. منجی شیروش بزرگ، «اصلان» نیز برای نجات «نارنیا» و ساکنانش به کمک بچه ها می آید...
یکسال از حوادثی که برای پیتر، سوزان، ادموند و لوسی با وارد شدن به سرزمین نارنیا از طریق جارختی اتفاق افتاد، گذشته است. آنها یکروز که وارد یک ایستگاه قطار شده اند بطور جادویی مجدداً وارد سرزمین نارنیا می شوند. هزار سال نارنیایی از خروج آنها از این سرزمین گذشته است، حیوانات ناطق از بین رفته اند و یک شاه شیطانی و سنگدل به اسم میراز بر آن سرزمین حکمرانی می کند...
این بار هم مانند دو قسمت قبلی سرزمین های نارنیا توسط نیروهای شیطانی به شدت در خطر است و بچه های انگلیسی به طریقی پا بر این سرزمین می گذارند تا بتوانند با پیدا کردن هفت شمشیر جادویی و طی یک سفر دریایی بسیار خطرناک باری دیگر منجی نارنیا شوند...
در جهانی که افراد طبقه بندی شده اند تریس متوجه می شود که با بقیه افراد تفاوت دارد اون برای فرار از این جامعه نقشه ی راهی به سوی دگرگونی پیدا می کند او باید قبل از این که خیلی دیر شود خود را به آنجا برساند ...
داستان فیلم درست از جایی آغاز می شود که قسمت اول (Divergent) به پایان رسیده بود. تریس (شیلین وودلی) و فور (تئو جیمز) پس از فرار به بیرون دیوارها و خارج شدن از جامعه تحت کنترل، با گروه هایی در بیرون از مرز روبرو شده اند که با یکدیگر متحد هستند و یک هدف دارند؛ گروهی که Amity نام دارد و توسط زنی به نام جوآن (اوکتاویا اسپنسر) سرپرستی می شود. زنی که تریس نمی داند آیا او هم قدرت ماوراء طبیعی دارد یا خیر...
چند خواهر و برادر که پدر و مادرشان به تعطیلات رفته اند حالا در خانه تنها هستند. یک شب گروهی از موجودات فضایی در کنار منزل آنها فرود می آیند و میخواهند دنیا را تسخیر کنند و…
«تام پاپرز» در طول عمرش رابطه اندکی با پدرش که یک جهانگرد بوده داشته است. خودش هم وقت کمی را با بچه هایش می گذراند و اکثر اوقات مشغول کارش است. یک روز پدر او برای هدیه ای غیر منتظره می فرستد: شش پنگوئن. پاپرز که از هدف پدرش از فرستادن این پنگوئن ها سر در نمی آورد، تصمیم میگیرد از شر آنها خلاص شود. اما با سر رسیدن همسر و بچههایش برای جشن گرفتن تولد پسرش، بچه ها از پنگوئن ها خوششان می آید و...
هنگامی که آرتور کوری میفهمد که او وارث امپراطوری زیر آب آتلانتیس است ، او باید حرکت بزرگی را انجام دهد تا مردمش را هدایت کند و به قهرمان کل دنیا تبدیل شود و…
دهه 1930، کُره. در دورهی اشغال ژاپن، دختری بعنوان دستیار برای یک زن ثروتمند ژاپنی که زندگی منزوی ای را در کاخی بزرگ میگذراند، استخدام می شود. اما او بصورت مخفیانه درگیر توطئه ای علیه آن زن ژاپنی شده و...
در عصر پادشاهی شاه آدام و ملکه بل پسر نوجوان و ساده دلشان به یک دختر دردسر ساز پیشنهادی میدهد و در این داستان عناصر پر قدرتی همچون ملفیسنت - ملکه شیطانی - شیطان ظالم و جعفر که از شخصیت های والت دیزنی هستند حضور دارند…
"مال" زمانی که زیر فشار سلطنتی و بی نقص بودن قرار میگیرد به «جزیرهی از دست رفته» بازمیگردد. پس از رسیدن به آنجا او متوجه می شود که "اوما"، دختر "اورسلا" تبدیل به ملکهی جزیره شده و متحدانی برای خود فراهم کرده است...
این فیلم که ادامه فیلم “Descendants 2 2017” است، داستان بدنام ترین شروران دیزنی را دنبال می کند که به جزیره گمشدگان باز می گردند تا افراد شرور جدیدی را برای مدرسه خود استخدام کنند…
جان دلینجر (جانی دپ) نماد خلافکاران امریکایی و بزرگ ترین سارق بانک امریکاست. دستگیر کردن دلینجر هم معنا با مبارزه با تمام بدنه ی تبهکاری شده است. دلینجر اما یک تبهکار ساده نیست او به مردم احترام می گذارد و می داند که اگر مردم او را دوست داشته باشند به راحتی هر جا بخواهد می تواند پنهان شود. از ان سو ملوین پرویس (کریستین بیل) کاراگاه دقیق و وظیفه شناس، شخصا مامور شده است تا کار دلینجر را یکسره کند...
یک مرد زخمی توسط یک ماهیگیر از آب گرفته میشود. او که حافظهاش را از دست داده، از مامورینی که قصد جانش را دارند می گریزد و سعی دارد خاطراتش را به یاد آورد.
فیلم داستان خواهران بِنت روایت می کند، گروهی متشکل از 5 بانو که در قرن نوزدهم و در انگلستان زندگی می کنند. مادر این دختران علاقه مند است تا دخترانش با مردان ثروتمند ازدواج کنند، اما پدرشان برعکس مادر، آنها را طوری تربیت کرده که به مبارزه با زامبی ها بروند و زامبی کشی به راه بیندازند، چراکه اخیرا ویروس خطرناکی پخش شده که ملت را تبدیل به زامبی می کند. بزودی سر و کله گروهی از مردان عاشق پیشه و از جمله اقای دارسی پیدا می شود که توانایی های الیزابت و غرورش را تحسین می کند. اما اینبار به جای مباحث عاشقانه، آنها باید در مقابل جماعت زامبی نیز قد علم کنند و...
«سمرین» (کاجول) دختری آرام و سربراه از یک خانواده متعصب هندوستانی مقیم شهر لندن است که علیرغم میل باطنی و بخاطر احترام به پدر و عقاید او قرار است به زودی با پسری مقیم هندوستان ازدواج نماید بدون آنکه حتی او را بشناسد چرا که پدر شناخت خود از خانواده پسر را کافی میپندارد. «راج» (شاهرخ خان) جوانی است ثروتمند، شوخ طبع٬ سر به هوا و مقیم شهر لندن که به تازگی از دانشگاه فارغ التحصیل شده. این دو یکدیگر را در یک سفر به دور اروپا به همراه دوستانشان ملاقات میکنند و علی رغم تفاوتهای بارز شخصیتی و مسئله ازدواج قریب الوقوع سمرین به یکدیگر دل میبازند٬ ولی بدون آنکه جرات ابراز آنرا داشته باشند از هم جدا میشوند...
«انجلی» (کاجول) در دوران کالج عاشق بهترین دوستش، راهول (شاهرخ خان) بود، اما راهول از ابتدا به «تینا» (رانی) علاقه داشت. سال ها بعد در حالی که تینا فوت کرده است، دختر هشت ساله اش قصد دارد انجلی و پدرش راهول را به هم برساند...
شاهرخ خان که فرزند اصلی خانواده نیست ولی از بچگی با این خانواده بزرگ شده و مورد علاقه پدر و مادرش ( آمیتا باچان و جایا باچان) میباشد بخاطر ازدواج با دختری از رد ه پایینتر با هنرنمایی کاجول که برخلاف میل پدر خانواده میباشد از خانواده طرد میشود و به لندن میرود
رضوان خان یک جوان مسلمان هندی است. او با وجود معلولیت جسمی خاص (اسپرگرسندرم) دارای قدرت حافظه و هوش خارق العاده ای است. رضوان توانایی های بالقوه ی فراوانی دارد، اما در هند از به فعلیت رساندن آن ها عاجز است. او بنا به وصیت مادر به امریکا می رود تا شاد زندگی کند و استعدادهای خود را شکوفا سازد. کاری که برادر کوچکتر او قبلاً انجام داده است. به امریکا رفتن همان و …
«دوداس» (شاهرخ خان) پسر یک خانواده ثروتمند است که از دیرباز عاشق دختری بنام «پرواتی» بوده است، اما خانواده اش مانع ازدواج او با آن دختر شده اند. سرانجام دوداس برای تسکین دردش وارد مسیری برگشت ناپذیر می شود و سرنوشت او از دست او و همینطور خانواده اش خارج می شود...
یک مرد ساده از بمبئی بنام «ویجی» (شاهرخ خان)، توسط پلیس به کار گرفته میشود تا به جای یک تبهکار حرفه ای بنام «دون» (شاهرخ خان)، که چهرهای مشابه او دارد، وارد یک باند قاچاق شود. اما همه چیز طبق برنامه پیش نمی رود و کارآگاهی که با او در ارتباط بوده کشته می شود. اکنون ویجی خودش به تنهایی باید هویت واقعی اش را اثبات کند.
«دون» (شاهرخ خان)، بعد از سلطه بر دنیای تبهکاران آسیایی، بر اروپا چیره می شود. اما رئسای فعلی تبهکاران اروپایی، و همینطور مردان قانون سر راه او قرار دارند…
موسکان (کاژول) دختری یتیم است که در مزرعه ای با برادر بزرگترش ویسهال (ارباز خان) که همیشه به او سخت میگرفته و چاچو (دهارمندرا) زندگی میکند. دوست دوران کودکی موسکان اوجالا (آنجالا زاوری) چراغ قوه ای را از زمان کودکی برای ویسهال نگه داشته بود ولی هیچوقت آن را به او نمیداد. بعدها موسکان تصمیم میگیرد برای تحصیل به دانشگاهی در بمبئی برود و برای اینکار باید برادرش را راضی کند. در بمبئی که شهر بزرگیست، سوراجی (سلمان خان) دانشجویی درس نخوان که با زن بابایش رابطه ی خوبی نداشته و از پدرش فاصله داره، عاشق موسکان میشه…