در انگلستان قرن چهاردهم، کشیش محلی دختری روستایی به نام کریستین کارپنتر را که به مجسمه مریم مقدس علاقه دارد، به عنوان یک زن مقدس در کلیسا محصور می کند تا برکت دهد. اما وقتی کشیش مادر کریستین را به عنوان جادوگر محاکمه می کند، کریستین از سلولش بیرون می آید......
الین، مادر مجردی است که نگران رفتار پرخاشگرانه پسرش مارتین است. او متوجه می شود که این رفتار ریشه در خانواده دورافتاده پدر مرحومش دارد. این خانواده، ظاهری آرام و بی خطر دارند، اما در واقع، طبیعتی تاریک و خطرناک دارند. الین، برای جلوگیری از تبدیل شدن مارتین به یکی از آنها، مجبور به مبارزه ای ناامیدانه می شود...
پس از یک درگیری بزرگ با مادر خود، "کلوئی" شانزده ساله سرگردان خیابانها می شود. پس از مدتی او با "ژان مایکل"، مردی جوان که او را به فساد می کشاند آشنا می شود و...
کوهنوردی، یک ورزش دشوار و پر از چالش است که نیازمند تعهد و تلاش فراوان است. کوهنوردان برتر، با پشت سر گذاشتن تردیدها و شکستها، به اهداف خود دست مییابند...
در یک حمله ناگهانی، دیوید ون د ستن نه ساله، پدر و خواهرش را در یک حمله توسط قاتلان برابانت از دست داد. پدربزرگ او، آلبرت، باید به او کمک کند تا زندگی جدیدی برای خود بسازد...
داستان درباره یک خانواده سوری پناهنده، یک معلم انگلیسی از افغانستان و یک سرباز مرزی است. آنها در بحبوحه بحران انسانی اخیر در بلاروس، در مرز لهستان و بلاروس با هم ملاقات می کنند...
یک فلسطینی به دنبال اجازه اسرائیل برای لغو قانون منع رفت و آمد است تا برای پسرش عروسی خوبی برگزار کند. شرط فرماندار نظامی این است که او و افسرانش در آنجا شرکت کنند و..
تن تن و دوستانش از پروفسور حساب دیفرانسیل و انتگرال در آزمایشگاه کشورش دیدن می کنند، اما او و یک جفت کودک محلی را که پس از کار مخترع توسط مجرمان تهدید می شوند، پیدا می کنند.
لویی درست جلوی آپارتمانش با جسد مردی روبرو میشود. بازپرس بورون او را به بازجویی میبرد و لویی خود را درگیر یک بازجویی عجیب و غریب میبیند. وقتی پلیسها دیوانه باشند، چطور میتوانید بیگناهیتان را ثابت کنید؟..
سال ۱۹۹۷ است. فرانک، نابغه کامپیوتری با استعداد تجاری، علاقه به زندگی شبانه و تمایل بیمارگونه به اثبات خود، تنها یک چیز میخواهد: دیسکوی خودش که نه تنها از رقبا پیشی میگیرد، بلکه آنها را شرمنده میکند...
لودو، در سال ۱۹۳۴ در نرماندی فرانسه، توسط عمویش، آمبرواز، که بادبادکساز است، بزرگ میشود. او با لیلا، دختر کوچکی، دوست میشود. پس از پنج سال، آنها همدیگر را گم میکنند، اما با دیدار مجدد، عشق بینشان شعلهور میشود. جنگ آغاز میشود و آنها را دوباره از هم جدا میکند. لیلا مجبور به فرار به لهستان میشود و لودو پیش عمویش میماند. اما لودو برای یافتن معشوقهاش به هر کاری دست میزند...