یک گردباد، پر از هیولاهای ماقبل تاریخ، در مثلث برمودا شکل گرفته و به سمت خشکی در حال حرکت است. اکنون شهر باید برای زنده ماندن در برابر این موجودات مرگبار مبارزه کند...
پس از اینکه یک مدیر هتل جسور به اشتباه متهم به قتل میشود، برای پاک کردن نام خود باید دست به کار شود. اما وقتی او یک باند جنایی مخفی را در دل یک هتل لوکس کشف میکند، این ماجرا به یک بازی مرگ و زندگی تبدیل میشود.
این یک مستند درام است درباره نویسنده و عکاس فرانسوی کارول آشاش است. با قدرت فیلمسازی و کمک ماریون کوتیار، کارگردان مونا آشاش مادر خود را به زندگی باز میگرداند تا سفر خود را دنبال کند و بفهمد او در واقع چه کسی بود...
داستان از مرگ ناگهانی یک دوست مشترک آغاز میشود که باعث میشود چهار دوست قدیمی به گذشته و آینده خود فکر کنند. هرکدام از آنها با چالشهای خاص خود دست و پنجه نرم میکنند و تلاش میکنند معنای زندگی را پیدا کنند. در این میان، روابط بین آنها پیچیدهتر میشود و آینده نامعلومی پیش روی آنها قرار دارد.
داستان دو شخصیت متفاوت را روایت میکند: آچو، پستچیای که به دلیل سرعت عمل بالا همیشه زودتر از دیگران بیدار میشود و رینکا، عکاسی که به دلیل کندی عمل همیشه چشمهایش را هنگام عکاسی میبندد.
دو جانورشناس در آناتولی در حال سفری تحقیقاتی درباره پلنگ آناتولی منقرض شده هستند. جستجوی آنها برای یافتن پلنگ، آنها را به پرسش از خود و دانستههایشان وامیدارد. آنها بسیار بیشتر از پلنگی که به دنبالش بودند، پیدا خواهند کرد.
الن کارا، زنی که بار گناهان گذشته بر دوش میکشد، در خانهای تسخیرشده زندانی شده است. در این مکان نفرینشده، تمامی خاطرات تاریک و دردناک زندگیاش به صورت کابوسی هولناک به سراغش میآید و او را در چنبره عذاب وجدان فرو میبرد.
این داستان از جایی آغاز میشود که کمال با ازدواج معشوقش با برادرش مخالفت میکند و این تصمیم، سرآغاز اتفاقات بدی برای روستا میشود. ۲۵ سال بعد، طلسمی که بر اثر این اتفاقات بر روستا حاکم شده بود، دوباره فعال میشود و نیروهای شیطانی بیدار میشوند و به دنبال نجاتدهندهای هستند.
درست پیش از فرا رسیدن کریسمس، استین ۱۱ ساله، تنهایی خود را به خیابان کفاش میرساند. او در آنجا پناهگاهی در خانه آندرس کفاش، پیرمردی عبوس و منزوی، پیدا میکند. این دیدار، زندگی هر دوی آنها را به کلی دگرگون میسازد.
داستان کارگاه مشهور ساخت یک خرس را روایت میکند، که داستانهایی از زمانی که ماکسین کلارک برای اولین بار این ایده را تصور کرد، مبارزات شرکت برای ماندن بر روی آب و شادی بیانتهایی که برای کودکان و بزرگسالان به ارمغان آورده است را در هم میآمیزد.
لائو وینگ سز، با این اعتقاد که توانایی نوشتن ترانههای کانتوپاپ، یک هدیه الهی است، تصمیم میگیرد تمام عمر خود را وقف این هنر کند. اما با وجود تلاشهای فراوان، او با موانع بسیاری روبرو میشود و به نظر میرسد که هیچ چیز طبق خواسته او پیش نمیرود. گویی ارادهای برای رسیدن به هدف وجود دارد، اما راهی برای تحقق آن پیدا نمیشود.