دو اسکیتباز نوجوان که شخصیتهای کاملاً متفاوتی دارند، برای تمرین یک دونفره نمایشی با هم همکاری میکنند. با پیشرفت زمستان، پیوند رو به رشد آنها مرز بین شریک کاری و چیزی فراتر از آن را محو میکند.
«نامههایی به بابانوئل: خداحافظیها و بازگشتها» ششمین فیلم از این مجموعه است که در آن داستانهای شخصیتهای مختلف در شب کریسمس به هم گره میخورد. ملکیور یک شام شرکتی ترتیب میدهد، کارینا و شپان با یک آپارتمان سیلزده سر و کله میزنند و وویچچ از لندن بازمیگردد و با اِوا مرموز ملاقات میکند. نیکلاس در شهر پرسه میزند و ایگناش کوچک برای نجات حال و هوای تعطیلات درگیر ماجرا میشود.
وقتی یک باکتریشناس جوان شاهد یک تصادف رانندگی میشود، درگیر زندگی متوفی میشود و این باعث میشود که فقدان سرکوبشدهی فرزند متولد نشدهاش را تجربه کند.
یک خودشیفتهی خودخواه و بهترین دوست بیپولش، یک سردفتر اسناد رسمی فاسد را استخدام میکنند تا برادر غریبهاش را فریب دهد. پس از اینکه سردفتر در یک تصادف عجیب میمیرد، نقشهی پیچیدهی آنها از مسیر خود خارج میشود.
وقتی آلما متوجه میشود که شرکت پدرش قصد تخریب زمین بازی را دارد، مصمم میشود که مناطق سبز را نجات دهد. آلما چارهای ندارد جز اینکه با بدترین دشمنانش - گروه اسکیتبازان لونا - متحد شود.
اونگین، جوان ثروتمند و خسته از زندگی اشرافی پایتخت، برای فرار به عمارت عموی بیمار خود در روستا میرود. او با مرگ عمو مواجه میشود اما از ثروت به جا مانده خوشحال میشود. اونگین با انزوا از دیگران، در عمارت زندگی میکند تا اینکه با بازگشت صاحب جدید املاک همسایه، با او و خواهرانش آشنا میشود.
کارآگاه کارل مورک، رز، همکار جوان خود را به جزیره بورنهلم میفرستد تا به درخواستهای همکار قدیمیاش کریستین هابرسات پاسخ دهد. اما کریستین خودکشی میکند و رز را به سفری عمیق به گذشته خود میفرستد. کارل که به تازگی نامزد کرده به جزیره میرسد و به همراه رز و اسد درگیر یک پرونده سرد قدیمی از دختری میشوند که حلق آویز به درخت پیدا شده است. این قتل به اداره پلیس محلی و فرقهای از پرستندگان خورشید مرتبط است. کارل باید پرونده را حل کند و با گذشته تاریک خود روبرو شود.
دریاچه جِساپ در فلوریدا، متراکمترین دریاچه از نظر تعداد تمساح در کل ایالات متحده است - که مردم محلی آن را به عنوان «جایی که میتوانید مادر شوهرتان را برای اسکی روی آب ببرید» میشناسند. این داستان ۱۳ روز جهنمی در این دریاچه در سال ۲۰۰۳ است.
داستان درباره زندگی یک شیشهگر جوان است که درگیر روابط عاطفی و اجتماعی میشود. همچنین جنگ و سختیهایی که در سرزمینش اتفاق میافتد، در زندگی او تأثیر میگذارد.
ربکا بری، خبرنگار ITV News، با افراد مشهوری از جمله شاهزاده هری و هیو گرانت ملاقات میکند تا از تلاشهای مداوم برای افشای تاکتیکهای غیرقانونی مطبوعات زرد بریتانیا مطلع شود.
میریام گریکو، پیانیست مشهور بینالمللی، موسیقی را دلیل اصلی و مهم زندگی خود قرار داده است، تا جایی که آن را بر عشق به شریک زندگیاش، آندرهآ، که او نیز پیانیست است، اما استعداد فوقالعادهای ندارد، مقدم میداند.
دو برادر ماجراجویی بینظیری را آغاز میکنند - سفری در اعماق تونلهای جنگ جهانی دوم در جبل الطارق برای یافتن گنجی گمشده. پیچیدگیهایی پیش میآید و آنچه که به عنوان یک ماجراجویی آغاز شده بود، در نهایت به یک موقعیت مرگ و زندگی برای زنده ماندن تبدیل میشود.
ریکو پسر خوب و مهربانی است و از زندگی در کنار همسر و پسرش نهایت لذت را میبرد. از وقتی که ۱۵ سال پیش ۱۰۰ میلیون دلار در قرعهکشی برنده شد، هیچ چیز دیوانهوار نیست، تا زمانی که کارتهای اعتباری از کار بیفتند.
ماریا، یک مادر جدید و نویسنده، تحت تأثیر پرونده نگرانکننده زنی قرار میگیرد که دوقلوهای نوزادش را غرق کرده است و این موضوع، او را به سفری در میان پیچیدگیهای مادر بودن سوق میدهد.
یک رزمیکار سابق با پایان دوران حرفهایاش با یک دوراهی اخلاقی از گذشتهاش روبرو میشود. گروهی از افراد با انتخاب بین خواستههای متناقض دست و پنجه نرم میکنند.
یک رزمیکار سابق که برای آموزش سه خواهر ثروتمند اردنی استخدام شده است، متوجه میشود که «شغل رویایی» او نگرانکننده شده است، زیرا این زنان جوان منزوی تحت نظارت مداوم هستند و هیچ علاقهای به این ورزش نشان نمیدهند. واقعاً چرا او استخدام شده است؟