ساندو کید، بازماندهی یک کشتار وحشیانه، برای انتقامجویی دست به کار میشود. او با بیرحمی تمام عاملان کشتار را به قتل میرساند و در این مسیر با رنجرزهای تگزاس همراه شده و با فردی همدل آشنا میشود.
یک بیوه سالخورده بریتانیایی (جان میلز) احساس میکند توسط یک فراری (کارول وایت) که در مزرعهاش کار میکند و عاشق شکاربانش (استوارت ویلسون) است، به او خیانت شده است...
ازدواج ناکارآمد چند پزشک ثروتمند ناراضی که در یک کلینیک خصوصی کار میکنند و همسرانشان که به طرق مختلف با ناراحتی خودشان دست و پنجه نرم میکنند، زمانی که یکی از آنها همسر خیانتکارش را میکشد، وارد حالت بحران میشود...
در آغاز قرن بیستم کلود رک فرانسوی ،آنه که یک زن انگلیسی هست را در پاریس ملاقات میکند.آنها به دوستان یکدیگر تبدیل می شوند و آنه او را به گذراندن تعطیلات با خود دعوت میکند...
یک دانشمند مدام خواب میبیند که توسط یک دادگاه مرموز به جرم قتل به جرمی که از انجام آن بیخبر است، متهم شده است و همسر و دوستانش بخشی از این توطئه هستند. خیلی زود او مطمئن نیست که کدام خواب است و کدام واقعیت.
یک وکیل شکنجهگر که ظاهراً نابغه است، پس از کشتن همسر کسلکنندهاش و خلاص شدن از شر جسد، آدمربایی خود را جعل میکند و پول باج را نگه میدارد. شاید افبیآی فریب بخورد، اما کلمبو هرگز.
4 مرتبه نامزدی جایزه .اسکار. همچنین 9 جایزه و نامزد دریافت 19 جایزه دیگر.
در زمانی (در آینده) در لندن الکس دلارج (مکداول) رئیس دوستانش (یا Droogs) است یعنی پیت (مایکل تارن)، جورجی (جیمز مارکوس) و دیم (وارن کلارک). یک شب آنها بعد از مستی بخاطر نوشیدن میلک پلاس (شیری که با مواد روانگردان مخلوط شده) بدنبال انجام یکی از آن «خشونتهای افراطی» میروند؛ ابتدا پیرمردی ولگرد (با بازی پائول فارل) را کتک میزنند و بعد با گروه بزهکار رقیب که بیلی بوی (ریچارد کانات) آنها را رهبری میکرد کتککاری میکنند. یک ماشین میدزدند و به خانهٔ نویسنده اِف. الکساندر (پاتریک مگی) میروند و آنقدر آقای الکساندر را میزنند که برای بقیه عمرش زمین گیر میشود. سپس الکس درحالیکه آهنگ معروف آواز زیر باران را میخواند به همسر آقای الکساندر (آدرین کُری) تعرض میکند.
جولین و کلمنس دیگر جرقه های ازدواجشان را احساس نمی کنند. در نتیجه، هر دو نسبت به یکدیگر سرد می شوند، با این حال، وقتی جولین یک گربه ولگرد را به فرزندی قبول می کند، کلمنس حسادت می کند...
یک جوان خشمگین که در سال ۱۹۷۱ محاکمه میشود، یک طوفان سهمگین در یک محله فقیرنشین در سال ۱۹۳۳، یک خانواده متوسط رو به پایین در بحران قحطی سال ۱۹۴۳، گروهی از نوجوانان قاچاقچی در سال ۱۹۵۳ و سرانجام، جمعی از افراد طبقه متوسط در یک هتل مجلل در سال ۱۹۷۱؛ اینها تنها چند نمونه از صحنههایی هستند که میتوانند در یک داستان روایت شوند.
پس از قتل مادرش، یک دختر نوجوان به یک پرورشگاه دورافتاده فرستاده میشود که توسط یک زن مرموز و خدمتکارش اداره میشود، و او به هر دوی آنها مظنون میشود که اسرار تاریکی را پنهان میکنند.
یک باند یاکوزا توسط یک باند بزرگ از توکیو از یوکوهاما بیرون رانده می شود. آنها به اوکیناوا نقل مکان می کنند تا با خشونت هرچه تمام تر، همه چیز را مجددا از سر گیرند...