تنها نور پس از فروپاشی جهان در هرج و مرج، یک رهبر جذاب جدید است که در راس سازمان ملل قرار می گیرد، اما آیا او امید به آینده ای بهتر را به ارمغان می آورد؟ یا آخر دنیاست؟...
پدر ویرا سیمها ردی مردی محترم در دهکده است و پسرش بالا سیمها ردی در ایالات متحده ساکن می شود. وقتی پدرش در سیاست دهکده کشته می شود، بالا سیمها به هند برمی گردد و از کسی که پدرش را کشته است انتقام می گیرد...
دیوید، یک نوجوان رانده شده کتاب مقدس، تازه وارد میشن پوینت، فلوریدا، یک جامعه زیرزمینی مرموز را کشف می کند که مخفیانه توسط شهردار این شهر کوچک هدایت می شود. دیوید با آگاهی از برنامه های آنها برای فداکاری، مجبور می شود ایمان خود را آزمایش کند ...
درست قبل از امتحانات نهایی، دفنه 19 ساله، پس از سکته مغزی پدرش باید به زادگاهش بازگردد. جلسات توانبخشی او به این زوج فرصتی می دهد تا رابطه شکننده خود را در این شهر زیبا بهبود بخشند...
در یک پارک در یک غروب بارانی، یک دانشجوی 19 ساله به نام فومی، چتر را به دختر 10 ساله خیس به نام ساراسا می دهد. فومی با درک بی میلی او برای رفتن به خانه، به او اجازه می دهد در جای خود بماند و دو ماه آینده را در آرامش سپری کند. آنها دست یکدیگر را می گیرند و به نظر می رسد بالاخره جای خود را در جهان پیدا کرده اند تا زمانی که فومی به جرم آدم ربایی دستگیر می شود...
دوستی صمیمی بین دو پسر سیزده ساله به نام های لئو و رِمی به طور ناگهانی مختل می شود. لئو با تقلا برای درک آنچه اتفاق افتاده است به سوفی، مادر رمی نزدیک می شود. «نزدیک» فیلمی درباره دوستی و مسئولیت است...
دختر 19 ساله یونیونگ که در آرزوی تبدیل شدن به یک کارمند دولتی برای حمایت از مادر ناشنوای خود است، یک روز تصادف می کند و به عنوان یک قاتل شناخته می شود. در زندان زنان، جایی که او به جای نامش با شماره زندانش «2037» نامیده می شود، همبندانش در سلول 10 دور هم جمع می شوند تا به یون یانگ کمک کنند...