کشیش جیکوب تورن، پس از تجربه سختی در زندگیاش، به زادگاهش برمیگردد، اما متوجه میشود که این بازگشت، او را با حقایق ناخوشایند و رازهای تاریکی روبرو میکند که باید با آنها مقابله کند.
یک افسر زن که برای اینترپل کار میکند پس از اینکه متوجه میشود دزد هنری که به دنبال او بوده معشوق سابق او است، نقشهای برای دستگیری او در حین ارتکاب جرم طراحی میکند...
سازمانی به جوانان الجیبیتی که از سوی خانوادههایشان طرد شدهاند، پناه میدهد. این جوانان با وجود مشکلات فراوان، آرزوی پذیرفته شدن در جامعه و ساختن زندگیای مستقل دارند.
این فیلم امیلی را دنبال می کند که پس از از دست دادن بینایی خود و گارث، یک سگ راهنما بالقوه که با آموزش خود مبارزه می کند، برای کنار آمدن با واقعیت جدید خود تلاش می کند...
دیوید روزنائو، که از مدیریت مراسم تدفین به نگهبانی زندان و کارآگاهی مخفی رسید، پس از یک حادثه نزدیک به مرگ، به کشیشی روی آورد و زندگیهای بسیاری را تحت تأثیر قرار داد.
رمو، سوارکاری با استعداد است اما رفتارهای خود ویرانگرش مانع از پیشرفت او شده است. آوریل، سوارکار دیگری که باردار است و رمو پدر فرزند اوست، باید تصمیم سختی بگیرد. هر دو آنها برای سیرنا، کارفرمای مشترکشان، مسابقه میدهند.
سوناکو، زن متأهلی که احساس کسالت میکند، عاشق میتسوکو، یکی از همکلاسیهایش در کلاس هنر میشود که دختری جوان و زیبا است. رابطه آنها پیشرفت کرده و شروع به تأثیرگذاری بر روی زندگی شریکهای زندگی هر دو میکند و آنها را درگیر میکند.
الا در راه رفتن به محل کار با ریکو، یک راهبر اتوبوس آشنا می شود. حتی بعد از اینکه فهمید ریکو ازدواج کرده است، همچنان او را تعقیب می کند. همانطور که رابطه آنها به پرستش تبدیل می شود، رها کردن برای آنها سخت تر می شود.