اطلاعیه
کاربران عزیزی که اکانت خود را به بات تلگرام ما متصل میکنند، علاوه بر دسترسی به خدمات ویژه، کدهای تخفیف اختصاصی نیز دریافت خواهند کرد.
فقط کافی است همین حالا از طریق لینک زیر اکانت خود را به تلگرام متصل کنید و از مزایای ویژه بهرهمند شوید: اتصال اکانت به تلگرام
مدیریت نایت مووی
کریگ، پسر خجالتی تازهوارد شهر، به زودی وارد ماجرایی هیجانانگیز میشود. نقشههای گنج، کشتیهای دزدان دریایی و دشمنی که شهر را تهدید میکند، منتظر او هستند....
در آینده ای خطرناک، زمینی پر از هیولا، یک یتیم سعی می کند به SkyArk، شهری ساخته دست بشر در آسمان فرار کند، اما به زودی متوجه می شود که هدف بسیار بزرگ تری دارد...
1 مرتبه نامزدی جایزه .BAFTA Film Award. همچنین نامزد دریافت 3 جایزه دیگر.
پدر و نامادري دختر نوجواني به نام «سارا» (کانلي)، او را در خانه گذاشته اند تا از برادر نوزادش «توبي» (فراود) مراقبت کند. گروهي جن با استفاده از اين فرصت، «توبي» را مي ربايند، و سر دسته شان، «جارت» (بويي)، به «سارا» مي گويد که فقط سيزده ساعت فرصت دارد تا از هزار تويي که به شهر اجنه مي رسد، بگذرد اگر موفق نشود، برادرش هم جن خواهد شد.
در ۱۹۸۵، کانر مکلود (کوه نشین) در پارکینگ یک ورزشگاه در نیو یورک سیتی با یکی از جاودانگان به نام فاسیل روبرو می شود، کوه نشین گردن او را قطع می کند که منجر می شود به خروج انرژی و آسیب دیدن تعداد زیادی اتومبیل، کانر شمشیرش را زیر یک اتومبیل می اندازد تا افسران پلیس که به گاراژ نزدیک می شوند آن را نبینند. در طول فیلم داستان کانر توسط تعداد زیادی فلش بک نشان داده می شود، در سال ۱۵۳۶ کانر که هنوز جاودانه نبود توسط یک جنگجوی جاودانه روسی به نام "کارگن" کشته میشود ولی روز بعد سالم و سرحال از جایش بر می خیزید، اقوام و دوستان کانر او را طرد و تبعید می کنند چرا که اعتقاد دارند شیطان در جسم او نفوذ کرده است، ....
قدرتهای کارول دنورز، کاپیتان مارول، با قدرتهای کامالا خان و مونیکا رمبو گره میخورد. این اتفاق آنها را مجبور میکند تا برای نجات جهان با هم متحد شوند...
تام لی، پسر چینی-آمریکایی، پس از مرگ مادربزرگش، باید برای ببر سخنگو، آقای هو، شاگردی کند و جادوی باستانی را یاد بگیرد تا نگهبان جدید ققنوس باستانی شود...
پسری با ذهنی خیالپرداز، در سفری شبانه و به یاد ماندنی به همراه دوست جدید خود، موجودی عظیمالجثه و خندان به نام "دارک"(تاریکی) ، با ترسهایش روبرو میشود...
یک شب، بیو، برادر دانشمند مکس، در حین آزمایش در آزمایشگاه خود ناپدید میشود. یک سال بعد، مکس و دوستانش که برای بازدید به آزمایشگاه رفته بودند، دستگاهی را فعال می کنند که به مردم اجازه سفر در زمان را می دهد ...
پس از مرگ مادرش، میا هشتساله با خانوادهاش به مزرعهی مادربزرگش در مونتانا نقل مکان میکند. در جنگل، میا یک کرهی اسب تکشاخ را پیدا میکند که موجودی جادویی است و به هر کسی که به آن باور دارد، خوششانسی میآورد...
زندگی روزمره سِینوها، نویسنده داستانها، با حضور مداوم شخصیتهای سرزنده و ماندگار آنها هیجان گرفته است. پرسشهای بزرگی در وجود او زنده میشوند: "چطور میتوانیم به رؤیاهای خود از زندگی بهتر برسیم بدون آنکه هر آنچه داریم نابود کنیم؟"...
آئورا توانایی های جادویی دارد، او و دوستانش ماجراجویی های زیادی در آکادمی دارند اما چیزی نمی گذرد که آئورا متوجه می شود مدرسه راز های تاریک زیادی را مخفی می کند و …
میو احساساتی نسبت به دوست دوران بچگیش آراتا داره، ولی نمیتونه بیانش کنه. یه روز که مثل همیشه رابطه عادیشون برقرار بود سر یه چیز ساده بحثشون میشه. وقتی آبا از آسیاب میفته، میو میو تو بارون میره تا از دل آراتا در بیاره. توی راه تصادف میکنه. وقتی چشاشو باز میکنه، یه دنیای اسرار آمیز و ناشناس جلوی چشاش میبینه.
یک گروه تبهکار بی رحم شهر کوچک معدنی را محاصره می کنند، و سردسته گروهشان ( دنی ترجو ) را به قتل می رسانند. اما او در جهنم فرصتی دوباره می یابد تا بازگردد و انتقامش را بگیرد...