چن جیائشیا و لی ران در نوجوانی عاشق یکدیگر شدند، اما به دلایلی از هم جدا شدند. سالها بعد، آنها دوباره یکدیگر را ملاقات کردند و متوجه شدند که عشقشان به یکدیگر هرگز خاموش نشده است.
پس از مرگ مادرش، میا هشتساله با خانوادهاش به مزرعهی مادربزرگش در مونتانا نقل مکان میکند. در جنگل، میا یک کرهی اسب تکشاخ را پیدا میکند که موجودی جادویی است و به هر کسی که به آن باور دارد، خوششانسی میآورد...
دسامبر 1942، چهار کودک با هدف رسیدن به سوئد از سربازان آلمانی فرار می کنند. این فرار به سوی مرگ کشیده می شود ، اما خوشبختانه آنها در طول راه با یاورانی ملاقات می کنند...
داستان در مورد یک راهب بودایی است که برای جمع آوری متون دینی به هند مسافرت میکند و طی یک ماجرایی یک میمون متولد شده از یک سنگ آسمانی بدست می آورد که دارای قدرت فوق العاده ای است .
سه خواهر و برادر، پدر و مادربزرگ، کسب و کاری را به شکل یک نمایش عروسکی سیار اداره می کنند. وقتی پدر فوت می کند ، اعضای خانواده باقی مانده سعی می کنند میراث او را زنده نگه دارند...
بنجامین، جوانی با زندگی کاملاً دیجیتالی، در ۱۸ سالگی از پدر گمشدهاش صندوقی پر از اشیای عتیقه به ارث میبرد. او یک کتاب قدیمی را به سلیِن، دختر مورد علاقهاش، هدیه میدهد و ناخواسته زنجیرهای از اتفاقات مرموز را آغاز میکند...
پاپی متوجه میشود که برانچ زمانی عضو یک گروه پسرانه به نام بروزن بود که با برادرانش فلوید، جان دوری، اسپراس و کلی تشکیل شده بود. اما زمانی که فلوید ربوده میشود، برانچ و پاپی برای متحد کردن برادران دیگر و نجات فلوید به سفری میروند...
واندرول، داستانی افسانهای که بین ایتالیای امروزی و قلمروی خیالی اتفاق میافتد، در سفری هیجانانگیز که دنیای او را برای همیشه متحول میکند، ویولت دختری 12 ساله ساده لوح و کنجکاو را دنبال میکند...
«هوارد لانگستن» (شوار تسنگر) مردي جدي است که به کارش بيش تر از همسرش، «ليزا» (ويلسن) و پسرش، «جيمي» (لويد) اهميت مي دهد. «جيمي» از پدرش انتظار دارد بيش تر به او توجه کند و تنها چيزي که براي هديه ي کريسمس از او مي خواهد، يک آدم آهني با همه لوازمش است...