اگنس یک سرآشپز پرشور با شغل عالی است. او همچنین یک دوست دارد که واقعاً او را دوست دارد و یک دوست صمیمی که همیشه در صورت نیاز ظاهر می شود. اما یک روز همه چیز زیر و رو می شود و ...
پس از ناپدید شدن یک وارث، دوست این زن یک گلفروش شبیه به او را استخدام می کند تا جایش را بگیرد و از دزدیدن کسب و کار خانواده توسط یکی از اقوام خود جلوگیری کند...
این اردوگاه، معجزه، ایمان و اجتماع را جشن میگیرد؛ اما برای یک جوان، فرصتی برای یافتن عشق واقعیاش است. در این سفر، او با دختری کوچک آشنا میشود که راه را به او نشان میدهد و زندگیاش برای همیشه تقویت میشود.
تولد ۱۶۰۰ سالگی دراکولورا، با روز ولنتاین، نزدیک است. رابطه او با دوستپسرش، کلاود، دچار مشکل شده و دوستپسر سابقش، ولنتاین، دوباره پیدایش میشود که این موضوع باعث میشود دراکولورا تصمیم به تراشیدن قلب خود بگیرد.
نویسنده ای به نام رایان کول و همسرش "کیت" به خانه تعطیلاتشان خارج از شهر می روند چون او قصد دارد رمان دوم خود را به پایان برساند. اما برنامه های آنها توسط یک بیماری به کلی دستخوش تغییراتی می شود...
سیستم تنبیهی رومانی از سال 2006 اجازه ازدواج با افرادی را که به گذراندن دوران محکومیت در زندان محکوم شده اند، می دهد. بیشتر زندانیان روابطی را که از قبل با صیغه یا شریک زندگی خود در خارج از دیوار زندان زندگی می کنند، پرورش می دهند. گرچه دسته خاصی از کسانی که در دوران زندان شریک زندگی پیدا می کنند وجود دارد...
یک متصدی موزه ی نیویورکی، بعد از این که دوست پسرش او را ترک کرد، مجموعه ای از یادگار های مربوط به روابط گذشته اش را جمع آوری کرده و درباره ی آن ها در وبلاگش می نویسد...
علی، یک مرد رمانتیک ناآرام و ادا، یک هنرمند ، در شهرهای بندری صنعتی ترکیه وارد ماجراجویی میشوند، به این امید که با یافتن کشتیای که علی تنها در رویاهایش دیده، از روال خفقانآور زندگی روزمره خود فرار کنند...