چین سال 1862: لرد لیندزی بر تجارت تریاک حکمرانی می کند و بی گناهان را به بردگی می کشد. تنها امید ملت مظلوم گروه پنهانی از جنگجویان ووشو آموزش دیده - انجمن لوتوس قرمز - است که برای بازگرداندن عدالت برای مردم خود مبارزه خواهد کرد...
لائو کوی به چین بازگشته تا طلاق خود را نهایی کند، در راه رفتن به فرودگاه برای بازگشت به قبرس، به طور تصادفی با دختری مست به نام شیائو شیا در حال فرار از دست چند نفر بد برخورد می کند. لائو کوی درگیر یک بازی موش و گربه می شود که دنبال پول است و سعی می کند یک قدم جلوتر از جنایتکاران بماند...
دو برادر یتیم در حالی که در میان مردان شرور و سرزمینهای آلوده به ارکها میجنگند، با گروهی از جنگجویان سرکش که در تلاش خطرناک برای شکار اژدها وفاداری میکنند، قرار میگیرند...
سایمون و کامینا، برادران همرزم، تصمیم می گیرند تا فراتر از مرزهای جهان خود، واقعیت و تخیل، سفر کنند. آنها در این سفر به حقیقت پنهانی پی می برند که هزاران سال بشریت را اسیر نگه داشته است...
زمانی که حمله اولیه سایلون علیه دوازده مستعمره شکست می خورد، دوقلوهای نامبر وان بر روی گالاکتیکا و کاپریکا جاسازی می شوند تا باقیمانده بازماندگان بشر به قتل عام کنند...
مرد جوانی پس از گذراندن دوران محکومیت در زندان به خانه برمیگردد و میبیند که شهرش تحت کنترل اراذل و اوباش محلی است. او برای به دست آوردن کنترل کامل شهری که احساس میکند حق اوست، از هیچ تلاشی فروگذار نمیکند.
در سال ۲۰۷۲ وقتی که رئسای تبهکاران می خواهند از شر کسی خلاص شوند، او را به ۳۰ سال قبل در زمان منتقل می کنند، جایی که گروهی از قاتلین حرفه ای معروف به «لوپر» انتظار هدف را می کشند تا او را از بین ببرند. «جو» ( جوزف گوردن لویت ) یک لوپر است که متوجه میشود هدف جدیدش، نسخه میانسال خودش از سال ۲۰۷۲ ( بروس ویلیس ) می باشد...
در ابتدا انسان ها و هیولاها بطور مسالمت آمیزی کنار هم زندگی می کردند و دیو ها در زندانی تاریک زندانی شده بودند . سالیان سال " خدای جنگ " بر فلوت خود می نواخت و از خروج دیوها جلوگیری می کرد. درب های زندان باید در سه هزارمین روز باز می شدند ولی اشتباه سه الهه همه چیز را بهم ریخت و شیطان درون دیوان بیدار شد و آنان فلوت را بدست آوردند. الهه ها محکوم به جبران اشتباه خویش بودند. تنها جادوگری جوان می توانست کمکشان باشد. " ووچی " جادوگری لات و حقه باز .....