وقتی پدر جنی با زنی جوانتر ازدواج میکند، مادرش به دلیل حسادت و شک به این زن، رفتاری محافظتکارانه و حساس از خود نشان میدهد و به شدت مراقب دخترش است.
یک کارشناس فناوری اطلاعات که به ناحق متهم شده است، در تلاش است تا با افشای یک توطئه جهانی که دموکراسی را تهدید میکند، نام خود را پاک کند، در حالی که یک اپلیکیشن چینی محبوب در آستانه ممنوعیت جهانی قرار دارد.
دو پسر بچه در کودکی شاهد یک حادثهٔ دلخراش میشوند و یکی از آنها مجبور میشود برای همیشه رازی سنگین را حفظ کند. بیست سال بعد، این راز دوباره زندگی آنها را تحت تأثیر قرار میدهد و عواقب غیرمنتظرهای به دنبال دارد.
این داستان، روایت دختری است که برای انتقام گرفتن از کسانی که به برادرش ظلم کردهاند، دست به هر کاری میزند. در این مسیر پر فراز و نشیب، او و برادرش با چالشهای بزرگی روبرو میشوند که پیوند آنها را محکمتر یا شکنندهتر میکند.
یک تروریست سابق که به دلیل ترس از مکانهای شلوغ و باز، خانهنشین شده است، ناگهان با گذشتهای روبرو میشود که از بیرون به سراغش میآید و او را در موقعیتی قرار میدهد که باید تصمیمات دشواری بگیرد.
سه زن از گروههای اجتماعی مختلف به طرز مرموزی ربوده میشوند. پلیس در تلاش است تا دلیل این ربوده شدنها را پیدا کند. این سه زن در شرایط اسارت، با هم دوست میشوند و این دوستی به آنها کمک میکند تا زنده بمانند.
یک کارآگاه افسرده که پس از قتل همسرش مجبور به استعفا شده است، زمانی که یک قاتل زنجیرهای به او توهین میکند و مشخص میشود که دارای قدرتهای فراانسانی است، مجدداً به کار پلیس بازمیگردد.
الکس که رازی بزرگ را پنهان میکند، به عنوان مظنون اصلی یک قتل معرفی میشود. حالا او باید هم از دست پلیس فرار کند و هم هویت قاتل واقعی را کشف کند تا بتواند بیگناهی خود را ثابت کند.
کارآگاه تیلور برای حل پرونده قتلهای سریالی که در یک عمارت رخ داده، به تحقیق میپردازد. یکی از مظنونین، رازی را فاش میکند که نشان میدهد برخی رازها میتوانند به قیمت جان افراد تمام شوند.
زن و شوهری که به تازگی صاحب فرزند شدهاند، پرستاری را برای مراقبت از نوزاد خود استخدام میکنند. اما با گذشت زمان، مادر خانواده به رفتارهای مشکوکی از جانب پرستار پی میبرد و به تدریج این ظن در او قوت میگیرد که پرستار قصد دارد فرزند او را برباید.
"آرزو کن" اثری دراماتیک و پر از تعلیق و رمزآلود است که داستان زندگی سه زن و چالشهای روابط بین آنها را روایت میکند. حضور یک غریبه مزاحم، بر پیچیدگیهای این داستان میافزاید.
آرتور فلک، که در حرفه کمدی توفیقی نیافته بود، در بیمارستان روانی آرکهم به سر میبرد. در آنجا با زنی به نام هارلی کویین که عشق زندگی او میشود، ملاقات میکند. فلک پس از آزادی از بیمارستان، به همراه هارلی، سفری عاشقانه اما پرماجرا و در نهایت ناگوار را آغاز میکنند.
یک خانواده سالهاست که توسط یک روح خبیث مورد آزار و اذیت قرار میگیرد. اما زمانی که یکی از اعضای خانواده به وجود این روح شک میکند، امنیت آنها به خطر میافتد.