الیزابت جوان از این خبر که مادر عجیب و غریبش وصیت کرده بود خاکسترش را بین پنج شوهر سابقش پخش کنند، شوکه می شود. الیزابت تصمیم می گیرد که به وصیت مادرش عمل کند، اما این سفر مسیر زندگی اش را به طور کلی تغییر می دهد.
پدربزرگی تصمیم میگیرد یک کسب و کار نگهداری از کودک را به همراه یک فرد مطلقه رنجور که از قضا، روزگاری ستارهی مسابقات تلویزیونی بوده و اکنون در پی بازگشت به اوج است، راهاندازی کند.
مدی، دانشجویی که شبها به عنوان قفلساز کار میکند، شبی با دختری مرموز به نام کلر آشنا میشود. کلر کسی نیست که ادعا میکند و مدی باید در یک شب، در شهری پر از آشوب، بیگناهی خود را ثابت کند.
باربی، که زمانی یک مادر و شریک فداکار بود، با چالشهای جدیدی روبرو میشود زیرا به سن ۵۵ سالگی میرسد و به تاریکی، خشونت و پوچی فرو میرود، در حالی که با هویت، روابط و پیچیدگیهای زندگی خود دست و پنجه نرم میکند.
پس از یک جدایی دردناک، آریانه به خانهاش برمیگردد و شغلی بهعنوان مترجم برای کارگران مهاجر فصلی پیدا میکند. با مشاهده سوءاستفادههایی که در محل کار رخ میدهد، آریانه باید تصمیم بگیرد تا چه اندازه حاضر است برای مقابله با این بیعدالتیها قدم بردارد.
لسیا، دختر نوجوانی، توسط مردی به ویلایی مخفی برده میشود که پدر فراریاش و همراهانش در آن پنهان شدهاند. در این ویلای مخفی، جنگی در میگیرد که مرگ و تعقیب و گریزی را به دنبال دارد. در جریان این اتفاقات پرهیجان، پیوند عاطفی لسیا با پدرش تقویت میشود.
رهبران هفت کشور دموکراتیک ثروتمند در حالی که در حال تهیه بیانیهای در مورد یک بحران جهانی هستند در جنگل گم میشوند و در تلاش برای یافتن راه خروج با خطر مواجه میشوند.
این فیلم، داستان حماسی سربازان خارجی را روایت میکند که در ماه مارس سال ۱۹۴۵ میلادی، در جنگهای خونین برای دفاع از خاک فرانسه شرکت کردند. با این حال، پس از شکست در برابر نیروهای ژاپنی، این سربازان شجاع در دل جنگلهای انبوه گرفتار شدند و سفری پر از رنج و مشقت را برای فرار آغاز کردند.
بنویت برای فرار از مشکلات مالی، تصمیم میگیرد به والدین ثروتمندش دروغ بگوید و وانمود کند که قصد ازدواج دارد. اما برنامههای او زمانی به هم میریزد که نامزد ساختگیاش، سفر را کنسل میکند. در نهایت، بنویت مجبور میشود یک راننده اوبر را به عنوان نامزد جعلی خود به یک سفر خانوادگی ببرد.
در منطقه دلانگیز بورگوندی، زنی بازنشسته به نام میشل با شوق فراوان منتظر دیدار نوه عزیزش، لوکاس بود. اما به دلیل یک اشتباه ساده، تمام برنامههای او نقش بر آب شد. در همین حال، خبر آزادی پسر دوست صمیمیاش ماریکلود، روحیه جدیدی در او دمید و به زندگیاش هدف تازهای بخشید.
این فیلم داستان زندگی یک برنده لاتاری را روایت میکند که پس از برنده شدن، زندگیاش به یک کابوس تبدیل میشود. فیلم با تقسیمبندی به پنج بخش، مراحل مختلف این تغییر ناگهان را نشان میدهد.
مارگارت موث، تصویربردار سیانان، با شجاعت تمام از مناطق جنگی فیلمبرداری میکند. همچنین، فیلمی با حضور کریستین امانپور در جشنواره ساندنس به نمایش گذاشته میشود.
فانی ۱۷ ساله، هنوز در جستجوی هویت خویش است. او در برقراری روابط دوستانه با دیگران با دشواری مواجه است. در سفر به آلمان، با دوست مکاتبهای خود، لینا، دیدار میکند. لینا آرزوی مشارکت در فعالیتهای سیاسی را دارد و این موضوع برای فانی نگرانیآور است.
فرانک لازاروف پس از جان سالم به در بردن از یک سوء قصد، متوجه ربوده شدن همسرش میشود. او برای نجات همسرش وارد ماجرایی پیچیده میشود که او را به گذشتهاش مرتبط میکند.