"مِحمِت" یک انبار زباله های جامد را در محله فقیرنشین استانبول اداره می کند ، جایی که به همه نیازمندان ، به ویژه کودکان و نوجوانان بی سرپناه کمک می کند. روزی ، محمت با پسر 8 ساله بی خانمانی آشنا می شود که زندگی او را تغییر می دهد.
فیلم "معجزه در سلول شماره 7" داستان پدری که سطح هوشی او مانند دخترش است و در انتظار عدالت هست رو موضوع بحث قرار داده است. در سال ۱۹۸۳ در نواحی دریای اژه یه دختر بچه می میرد. مسئول مرگ این دختر که پدرش فرمانده هست، "ممو" است که با مادر بزرگ و دختر ۷ ساله اش زندگی می کند. هر قدر "ممو" سعی می کند بگوید بی گناه است، کسی حرف وی را باور نمی کند. وقتی اطرافیان "ممو" سعی می کنند حکم اعدام او را لغو کنند تنها خواسته "ممو" و دخترش "اوا" این است که به همدیگر برسند. یعنی "ممو" می تواند یک معجزه را بوجود بیاورد و از حکم اعدام خلاص بشود ...
آیدین، بازیگر بازنشسته ای است که حالا یک هتل کوچک در مرکز آناتولی را اداره می کند و روابطش با همسر جوانش، نهال بسیار خروشان و جنجالی شده است و خواهرش نکلا هم در تلاطم طلاقی است که اخیراً پشت سر گذاشته...
"میچ رپ" یک دانشجوی محقق ، ورزشکار و با استعداد است اما بعد از رخ دادن یک فاجعه او به عنوان برنامه عملیاتی مخفی کشورش انتخاب شد . بعد از اتمام آموزش های لازم او برای شکار تروریست ها به خطرناک ترین نقاط جهان فرستاده می شود که ...
یوری اورلف یک اوکراینی ساکن آمریکاست که در آپارتمانی شیک در شهر نیویورک به همراه همسرش زندگی می کند . او که به کار قاچاق بین المللی اسلحه مشغول است به نقاط جنگ خیز جهان سفر می کند تا سلاح های جنگی خود را به صورت غیر قانونی به مشتریانش بفروشد . او دو مشتری بسیار خوب در آفریقا داشته و به تازگی بازار بسیار خوبی برای فروش سلاح به یک ژنرال بازنشسته در اوکراین پیدا کرده است . یوری اکنون سالهاست که به اینکار مشغول است و به تازگی دچار این تردید شده که آیا کار او از نظر انسانی و اخلاقی درست است یا نه ؟ در همین حین یک پلیس بین الملل به اسم والنتین نیز در تعقیب اوست . والنتین معتقد است با دستگیری یوری می تواند جان بسیاری از افراد بی گناه را نجات دهد...
قسمت سوم از سری فیلم های «رجب ایودیک». رجب بعد از مرگ مادربزرگش در انتهای فیلم قبلی، افسرده شده و دیگر زندگی خوبی ندارد. در همین اوضاع است که یکی از خویشاوندان دور رجب، که دختری دانشجو است وارد زندگی او می شود...
«هنری روث» (آدام سندلر) مردی است که از تعهد داشتن نسبت به یک زن می ترسد، تا اینکه دختری جذاب به نام «لوسی» را می بیند. آنها با هم بیشتر آشنا می شوند و هنری از این که دختر رویاهیش را پیدا کرده خوشحال است، تا اینکه درمیابد لوسی حافظه کوتاه مدتش را از دست داده و فردای آن روز دیگر هنری را به یاد نمی آورد.
عدنان و هيكران خوشبختانه ازدواج كرده اند ، اما وقتي پسرشان در اثر يك تصادف مرموز مي ميرد ، آدانان از همسرش دور مي شود. هيكران شروع به تحقیق درباره گذشته خود می کند تا ببیند چگونه این امر می تواند به مرگ پسرش ارتباط برقرار کند...
خانواده ییلماز به دلیل مشکلات مالی در خانه مادربزرگ خود ساعدت نقل مکان می کنند. خانه قدیمی سعادت ، موجوداتی زندگی می کنند. و این موجودات کسی را در خانه نمی خواهند...
هیل با ظاهر متفاوت و رفتار عجیب توجه را به خود جلب کرد. او به همراه مادرش ، مادربزرگ افسرده و عمه اش آزرا در خانه ای تاریخی و وهم انگیز در نوشیر زندگی می کند. پدر هیل قبل از تولد او ناپدید شده بود و دیگر هرگز دیده نشده بود. هیل کابوس وحشتناک می بیند...
یک دختر در خانه خانوادگی خود شیطانی را آزار می دهد. چندین اتفاق بد در اطراف خانه و اعضای خانواده اش رخ می دهد. یک شخصیت قدیمی برمی خیزد و سعی می کند خانواده را از سرنوشت محکوم خود نجات دهد...
یک قاتل زنجیره ای مرتباً صحنه های جنایی را خلق می کند که در همه جا به طرز مسخره ای با رنگ ، مارک و شعر تزئین شده است. این تیم با استفاده از روش ها حل مرموزترین پرونده قتل کشور را آغاز کردند.
مردی از کما بیدار می شود و در میابد که شخصی دیگر هویت او را دزدیده و اکنون هیچکس، حتی همسر خودش حرفش را باور نمی کند. او قصد دارد به کمک زنی جوان، هویت خود را اثبات کند...
سلطان محمد دوم، بعد از مرگ پدرش مراد دوم، پادشاهی عثمانی را بدست می آورد. او بعد از شکست دادن دشمنان داخلی و خارجی، برای تکمیل فتوحاتش، تصمیم می گیرد شهر قسطنطنیه، پایتخت بیزانس را تصاحب کند ...
در ادامه قسمت های قبلی این بار رجب ایودیک مربی گری تیم بچه های محله را که در تنها زمین خاکی خالی محله که خود رجب هم از کودکی در آنجا فوتبال بازی می کرد را به عهده گرفته است. در همین حال او در می یابد که این زمین قرار است به یک پیمان کار فروخته شود...