"مری" و "استیون" در دوران جوانی عاشق هم بوده، اما جدا شده و "مری" با مردی سالخورده ازدواج می کند. سالها بعد آنها با هم برخورد میکنند و عشق قدیمی دوباره شعله ور می شود...
در طول تعطیلات کریسمس، بچه های یک روستای کوچک خود را به دو گروه تقسیم می کنند و شروع به آماده سازی یک جنگ گلوله برفی یک هفته ای می کنند. این رقابت باعث ایجاد تنش در میان اعضای گروه، به ویژه رهبران لوک و سوفی می شود.
لوری، دختر همسایه، تلاش میکند که شگفتانگیز شود. کلارا، ستاره رسانههای اجتماعی، فقط برای لایک زندگی میکند. و الیزابت، در برابر همه چیز میایستد. این سه دوست، تابستانی پر ماجرا را تجربه می کنند ، و بهطور آشفته، پارادوکسهای زندگی همه زنان جوان مدرن را آزمایش می کنند ...
آژانس دستهای کمکی افراد بسیار عجیبی را برای انجام کارهای بسیار عجیب استخدام میکند. حتی ساده ترین کارها توسط کارکنان نالایق اما دوست داشتنی به هم می خورد.
سیمون، گانگستری که به جرم آدمربایی یک کودک محکوم شده بود، پس از پنج سال موفق به فرار از زندان میشود. او به یک پناهگاه میرود و با همدستان سابق خود تماس میگیرد. او میخواهد از پدر کودک، گالوی، انتقام بگیرد، زیرا گالوی در سازماندهی آدمربایی مشارکت داشت و سپس سیمون را به پلیس لو داد.
ماریا، یک زن نظافتچی، خجالتی، درونگرا و دست و پا چلفتی است. هنگامی که او به مدرسه هنرهای زیبا فرستاده می شود، با هوبرت، نگهبان عجیب و غریب مدرسه، آشنا می شود. در آنجا او مکانی شگفت انگیز را کشف می کند که آزادی، خلاقیت و جسارت در آن حکمفرمایی می کند....
بریژیت باردو، نماد جذابیت دهههای 1950 و 1960، زندگی پرشور و پرتلاطمی داشت. او نه تنها بازیگر و خوانندهای موفق بود، بلکه به عنوان مدافع حقوق حیوانات نیز فعالیت میکرد. با وجود عکسهای بیشماری که از او منتشر شده، شخصیت واقعیاش هنوز برای بسیاری ناشناخته مانده است...
مردی تنها که خواهان آرامش در آپارتمانش است، توسط همسایه جدیدش، یک نوازنده زن پیانو، آشفته می شود. همانطور که آنها سعی دارند یکدیگر را بیرون کنند، ناامیدی به دوستی و موارد دیگر تبدیل می شود...
لویی درست جلوی آپارتمانش با جسد مردی روبرو میشود. بازپرس بورون او را به بازجویی میبرد و لویی خود را درگیر یک بازجویی عجیب و غریب میبیند. وقتی پلیسها دیوانه باشند، چطور میتوانید بیگناهیتان را ثابت کنید؟..
در یک کلوب در پاریس، ریتمهای تند تکنو همه را به وجد میآورند. مردم میرقصند، نوشیدنی میخورند و صحبت میکنند. فلیسی با سعید آشنا میشود و او را به خانهاش برای بعد از مهمانی میبرد. در مرز میان شب و روز، زندگیها و دیدگاههای متفاوتی با هم برخورد میکنند...