شش روز از زندگی نویسنده درخشان که دید بسیار فراتر از محدودها را داشت در سال های دهه سفت و سخت 70 روسیه شوروی. سرگئی داوالاتوف با حفظ استعداد و شایستگی خود با ...
پاپ فرانسیس، رهبر کلیسای کاتولیک، فردی خیرخواه و مهربان است که به مشکلات مردم جهان اهمیت می دهد. او با سفر به سراسر جهان، پیام امید و امید به آینده را به مردم می دهد...
کشور باسک، 1609. مردان منطقه در دریا هستند و آمایا برای اولین بار در رقص های شبانه در جنگل با دیگر دختران روستایی شرکت می کند. او فقط 20 سال دارد. در سحر، همه آنها دستگیر می شوند.
مارتین و مارگوت دو نویسنده ای هستند که از طریق گواتمالا سفر می کنند تا لابستیا، شاعر اسطوره ای که آنها را گرد هم آورد، پیدا کنند. در سفر آنها رابطه و آینده آنها توسط یک بارداری غیرمنتظره به خطر می افتد.
در قلب روایتهای چندگانه فیلم، اقتباسی از A Distant Episode، داستان کوتاه وحشیانهای است که در مراکش توسط نویسنده آمریکایی، پل بولز، برای اولین بار در سال 1947 منتشر شد. حرکت بین مستند، داستانی و افسانهای، «آسمان میلرزد و زمین است. ترس و دو چشم برادر نیستند» قهرمان فیلم، الیور لاکس، فیلمساز را مشاهده می کند که فیلم خود را کارگردانی می کند.
اواسط دهه 1980 در پر جنایت ترین شهر استرالیا است. فقط یک نفر ترازوی عدالت را یکنواخت نگه می دارد. کارآگاه کابوی، ستوان جانگلز. پس از کشته شدن شریک زندگی او در یک تیراندازی آتشین، جانگلز برای انتقام از مرگ خود به ماموریتی با مواد منفجره و غرق در خون می رود. تلاش او برای انتقام گیری ناخواسته او را به دشمن یک رئیس جنایتکار مرموز تبدیل می کند که
یک کلاهبردار در پی حباب املاک و مستغلات پس از ورود یورو به اسپانیا، به اوج فساد میرسد. این داستان، مسیر صعود این فرد را از طریق سوء استفاده از شرایط آشفته بازار املاک و مستغلات روایت میکند.
سرگرد پانتالئون پانتوجا، افسری جدی و کارآمد در ارتش پرو، مأموریت مییابد تا واحد ویژهای از "بازدیدکنندگان" را برای پاسخگویی به نیازهای سربازان مستقر در پاسگاههای دوردست جنگلی راهاندازی کند.
داستان جنایتی که یک کشور را فلج کرد: روایت نوجوانی که در شرایطی نامعلوم، دوست پسر خود را به قتل رساند. این داستان براساس یک رویداد واقعی نوشته شده است.
میگل "بایونهتا" غالیندس، بوکسور سابقی است که پس از یک حادثه غم انگیز، زندگی خود را در فنلاند بدون هدف سپری می کند. اما یک اتفاق کوچک، او را وادار به تصمیم گیری مهمی می کند...
اتاق خواب سوفیا، یک اسکورت لوکس. مشتری جدید او که خود را هوگو معرفی کرده و به نظر می رسد یک تاجر تحصیل کرده باشد، متوجه می شود که نامی روی پایش خالکوبی شده است: دیانا. هوگو نمی تواند از او بپرسد دیانا کیست.