در ژاپن، افراد سرخورده با کمک شرکتها ناپدید میشوند تا هویتی جدید بگیرند و زندگی تازهای آغاز کنند. این وضعیت، هم بر خود این افراد و هم بر عزیزانشان که با غیبت آنها دست و پنجه نرم میکنند، تأثیر میگذارد و تلاشهایی برای آشتی را نیز در بر میگیرد.
مردی برای موجسواری با پسرش به ساحل زیبای دوران کودکی خود بازمیگردد. در آنجا، توسط گروهی از ساکنان محلی مورد تحقیر قرار میگیرد و همین امر او را وارد نزاعی فزاینده میکند که وی را تا آستانه فروپاشی روانی پیش میبرد.
این فیلم داستان گروهی از دوستان را دنبال میکند که برای ساخت یک مستند به یک کمپینگ دورافتاده سفر میکنند. اما چیزی که آنها پیدا میکنند، بسیار شومتر از چیزی است که تصور میکردند.
هنگامی که جیسون هوچبرگِ بیستوچهار ساله برای گذراندنِ آخرِ هفتهی مشاوران به اردوگاهِ محبوبش، پینوِی، میآید، مهمترین دغدغهاش احساسِ ناهمگونی با همکارانِ نوجوانش است. او بیخبر از آن است که یک قاتلِ نقابدار، جان و کتی، صاحبانِ اردوگاه را به قتل رسانده و اکنون در تدارکِ حملهای دیگر است.
تامارا در شهری پرخشونت، به دنبال پسر گمشدهاش میگردد. او برای یافتن فرزندش، کارآگاه سابق و مشکوکی را استخدام میکند. با وجود اینکه روشهای این کارآگاه بیرحمانه است، اما تامارا با قاطعیت تصمیم دارد پسرش را به هر بهایی که شده، پیدا کند.
دو کشیش - یکی که ایمانش زیر سوال رفته و دیگری که با گذشتهای آشفته دست و پنجه نرم میکند - باید اختلافاتشان را کنار بگذارند تا با انجام یک سری مراسم دشوار و خطرناک رفع طلسم، یک زن جوان تسخیر شده را نجات دهند.
قاضی بازنشستهای که بر اثر سکته مغزی، توانایی حرکتی خود را از دست داده و در یک آسایشگاه سالمندان منزوی بستری است، ناچار میشود تا نقشهای شوم را خنثی کند. یک بیمار روانی سالخورده با استفاده از عروسکی کودکانه، ساکنان آسایشگاه را مورد آزار و اذیت قرار داده و جانشان را به خطر میاندازد.
در یک روستای دورافتاده در جزیره کارپاتیا، یک دختر خجالتی طوری بزرگ میشود که از یک گونه جانوری گریزان به نام "اوچی" بترسد. اما وقتی او متوجه میشود که یک بچه "اوچی" زخمی جا مانده است، برای برگرداندن او به خانهاش فرار میکند و راهی یک سفر میشود.
تعدادی از افراد که به دنبال تغییر و تحول در زندگی خود هستند، از جامعه روی برمیگردانند و با چشمپوشی از داشتههایشان، به جزایر گالاپاگوس سفر میکنند تا آیندهای جدید را در آنجا بسازند.
مسابقه تفریحی بیسبال مردان بزرگسال در آخرین روز فعالیت زمین بازی محبوبشان، پیش از آنکه تخریب شود، به دورهای اضافی کشید. با غروب آفتاب که نمادی از پایان یک دوران بود، حس شوخطبعی و نوستالژی در هم آمیخت.
یک زوج جدا شده که برای دستگیریشان جایزه تعیین شده است، برای نجات جان خود و پسرشان، مجبور به فرار از دست کارفرمای پیشینشان میشوند؛ کارفرمایی که یک گروه از نیروهای ویژه پنهانی را برای نابودی آنها اعزام کرده است.
الیوت و ریدلی، پدر و دختری هستند که در حال رانندگی، به طور تصادفی با یک تک شاخ برخورد میکنند. آنها تصمیم میگیرند تک شاخ را به یک استراحتگاه دور افتاده در دل طبیعت ببرند. این استراحتگاه متعلق به یک مدیر عامل ثروتمند شرکت داروسازی است.
دو دختر ناپدید میشوند. پلیس تازهکار، پل شارتیه، به یک واحد مخفی که یک مجرم را تعقیب میکنند، میپیوندد. پس از اینکه این عملیات با شکست مواجه میشود، شارتیه که از محدودیتهای قانونی ناامید شده، شخصاً به دنبال مجرمان میرود.
کتی برای کمک به برادرش دن و نامزدش لوسیانا به پرو سفر میکند تا دن در ماچو پیچو از لوسیانا خواستگاری کند و برای این کار به کمک کتی برای صحبت با پدر لوسیانا نیاز دارد. اما ورود ناگهانی کارلوس، دوست لوسیانا، تمام نقشههای دن را به هم میریزد.
جک جانسون، مأمور سابق نیروهای ویژه، با استناد به قانون «دفاع از خود»، انتقام قتل همسرش را از خانواده یک تبهکار محلی میگیرد که به درگیری شدید و نبردی نهایی منجر میشود.
این فیلم ادای احترامی است به فیلم «آروارهها» (محصول سال ۱۹۷۵ میلادی)؛ همان فیلمی که جرقهی علاقهای پایدار و عمیق را نسبت به درندهترین شکارچی اقیانوس - که غالباً نیز مورد سوءتفاهم قرار گرفته - در اذهان عمومی روشن ساخت.