این فیلم داستان یک خانواده مکزیکی-آمریکایی را دنبال میکند که اخیراً ارتباط خود را با یکدیگر و ریشههایشان از دست دادهاند، در حالی که سفری جادهای حماسی را آغاز میکنند که بلافاصله به شکلی خندهدار اشتباه پیش میرود.
قاضی بازنشستهای که بر اثر سکته مغزی، توانایی حرکتی خود را از دست داده و در یک آسایشگاه سالمندان منزوی بستری است، ناچار میشود تا نقشهای شوم را خنثی کند. یک بیمار روانی سالخورده با استفاده از عروسکی کودکانه، ساکنان آسایشگاه را مورد آزار و اذیت قرار داده و جانشان را به خطر میاندازد.
یک آدمکش حرفهای، که برای از بین بردن اهداف خود به هر روشی متوسل میشود، از مادربزرگی که نوهاش را در یک آتشسوزی مشکوک از دست داده، درخواستی دریافت میکند.
خانوادهای ایرلندی که به کار چوپانی مشغولند، از جنبههای مختلفی درگیر نبرد میشوند: کشمکشهای درونی، دشمنی و کینه بین اعضای خانواده، و رقابت با یک کشاورز دیگر. مفاهیمی چون پدرسالاری، میراث خانوادگی و تکرار آسیبهای روحی بین نسلها، همگی در بستر فرهنگ ایرلند و با نگاهی از این منظر، مورد بررسی قرار میگیرند.
در حالی که مادر اشرافی و از تبار اصیلش در بستر مرگ دست و پنجه نرم میکند، سو ناگزیر است تا در سفری ذهنی، به گذشتهای دردناک و به مصر بازگردد؛ جایی که زنی را پشت سر گذاشته بود.
خانوادهای که هر سال شب کریسمس با اتفاقات ناگوار مواجه میشوند، تصمیم میگیرند امسال جشن نگیرند. اما پدر خانواده و فرزندانش، با دعوت از خواهر گمشده مادر، سعی میکنند طلسم را بشکنند.
اونگین، جوان ثروتمند و خسته از زندگی اشرافی پایتخت، برای فرار به عمارت عموی بیمار خود در روستا میرود. او با مرگ عمو مواجه میشود اما از ثروت به جا مانده خوشحال میشود. اونگین با انزوا از دیگران، در عمارت زندگی میکند تا اینکه با بازگشت صاحب جدید املاک همسایه، با او و خواهرانش آشنا میشود.
داستان دربارهی نیکولای کیسلیوف است که در طول جنگ جهانی دوم ماموریت مییابد تا بیش از 200 نفر از ساکنان یهودی روستای دولگینوو در بلاروس را از دست نازی ها نجات دهد. این افراد، که شامل سالمندان، زنان و کودکان میشوند، باید مسافتی طولانی و خطرناک را طی کنند تا به مکانی امن برسند.
داستان دربارهی کشف گنجینهای است که وجود کتابخانه ایوان مخوف را ثابت میکند. ایلیا، فردی ناآگاه، به طور اتفاقی این گنجینه را پیدا میکند و در معرض خطر نیروهای قدرتمندی قرار میگیرد که به دنبال آن هستند. او با کمک یک غریبه و یک ادیب، سفری پرمخاطره را در سراسر روسیه آغاز میکند تا کتابخانه را پیدا کند.
داستان دربارهی زنی به نام آنیا اسمولینا است که پس از مشکلات فراوان تصمیم میگیرد با دوچرخه و سگش به شهر ماگادان سفر کند تا با مادرش آشتی کند. این سفر طولانی و پرخطر، آزمونی برای او خواهد بود.
داستان در تابستان سال 1990 در محوطهای چندملیتی در قزاقستان رخ میدهد. در آنجا، صدای موسیقی راک روسی که نمادی از تغییر است، از پنجرهها به گوش میرسد. پسر قزاقی به نام باخا، با خلق شخصیتی خیالی به نام ابرانسان، میکوشد تا با استفاده از هیپنوتیزم، دنیا را فتح کند و به خصوص دل دختر زیبای لهستانی ساکن محوطه را به دست آورد. اما...
دختری درونگرا که گیتاریستی ماهر و معروف به «قهرمان گیتار» است، آرزوی تشکیل یک گروه موسیقی در مدرسه را دارد. او تا پیش از دبیرستان نمیتوانست با کسی دوست شود، تا اینکه یک نوازندهٔ درام با او ارتباط برقرار میکند و زندگی تنهایش را دگرگون میکند.
سرنوشت جهان در آستانه نابودی قرار گرفته است، چرا که ارن نیروی نهایی تایتانها را آزاد کرده است. او با ارادهای پولادین برای نابودی تمام کسانی که الدیا را تهدید میکنند، سپاهی شکستناپذیر از تایتانهای عظیمالجثه را به سوی مارلی رهبری میکند.