کیتی بعد از نامزدی با میکا به او میگوید که چیزی از دوران کودکی سایه به سایه او را تعقیب میکند و به هر جا که میرود دنبال او می آید. میکا برای اینکه به او اثبات کنید و در واقع ثابت کند که آیا او واقعا درست فکر میکند یا اینها تنها توهمات اوست اقدام میکند با یک دوربین فیلم برداری به هر جایی که کیتی میرود برود و از او فیلم بگیرد و او را تغقیب کند در ۲ شب اول اتفاقی نمی افتد تا اینکه شب سوم...
اراذل کوچک برگشته اند. گروهی فان و بامزه که دست به هر کاری می زنند خراب کاری به بار می آورند. آنها باید هرکاری از دستشان بر می آید انجام دهند تا پولی به دست آورده و نگذارند نانوایی مادربزرگ را تصاحب کنند…
شهری کوچک در غرب ویرجینیا میزبان فستیوالی افسانه ای به نام کوه هالووین است، جایی که جمعیت کثیری از مردم با لباسهایی بخصوص برای شبی همراه با موسیقی و فساد جمع شده اند. اما خانواده ای که غریزی آدمخوار هستند و در جنگل زندگی می کنند، در کمین آن ها هستند...
لند پترسون و افراد خود با خبر می شوند که در یک بیمارستان که مرکز روانپزشکی هم بوده و الان خالی است به طور مشکوکی و پدیده های غیر قابل توضیح در ان اتفاق می افتد، و تصمیم می گیرند که فیلمی مستند از این وقایع تهیه کنند...
«لوییس تامس» (واکر)، دانشجوی سال اول، تصمیم گرفته در تعطیلات تابستان هم راه برادرش، «فولر» (زان) از این سو به آن سوی امریکا برود. در جاده «فولر» با راننده ی کامیونی که به «راستی نیل» معروف است، شوخی ناجوری می کند، و خیلی زود معلوم می شود که قربانی این شوخی «فولر» قاتلی روانی است...
يوجرزي، زمان حال. يک سال بعد از آن که فروشگاه وسايل خانگي «کوييک شاپ» آتش گرفت و ويران شد، «دانته هيکس» (اوهالوران) و «رندال گريوز» (آندرسن) - دو رفيق سي و خرده اي ساله که ده سال در آن فروشگاه مشغول به کار بودند - در رستوران غذاي حاضري «موبي» کار مي کنند...
ربکا دختری است که آرزوی بزرگش مانکن شدن و کار در یک مجله ی بزرگ و معروف مد است. اما او نمی تواند به آروزیش برسد. بنابراین در یک شرکت کوچک مشغول به کار می شود. او کم کم سعی می کند به آرزویش برسد و می خواهد اینکار را با خرید بهترین لباس ها انجام دهد...
دو دختر جوان آمریکایی در اروپا مشغول سفر جاده ای هستند. در آلمان اتومبیل آن ها مشکل پیدا کرده و در شب هنگام در یک جنگل دور افتاده گیر می افتند. آن ها به دنبال کمک می گردند و یک ویلای متروک را پیدا می کنند، اما...
در زمان جنگ اول لبنان در سال ۱۹۸۲، یک تانک به همراه جوخه ای از چتربازان برای جستجوی یکی از شهرهای دشمن اعزام شده اند. اما این ماموریت ساده برای آن ها تبدیل به کابوسی وحشتناک می شود …
یک فروشنده بنام «زک» که چندان به کارش هم علاقه ندارد، وقتی می فهمد که فروشنده زنی که بتازگی در فروشگاه استخدام شده از مردان پرکار و جاه طلب خوشش می آید، سعی می کند که عنوان فروشنده برتر ماه را از آن خود بکند...
برنده 2 جایزه ساعات پربیننده. همچنین 8 جایزه و نامزد دریافت 18 جایزه دیگر.
«تروی» (زک افرون) و «گابریلا» (وانسا هادجنز)، دو نوجوان که یک دنیا فاصله دارند، در جشن سال نو یکدیگر را می بینند و در میابند که عشقی متقابل میان آن دو وجود دارد.
1 مرتبه نامزدی جایزه .گلدن گلوب. همچنین 31 جایزه و نامزد دریافت 17 جایزه دیگر.
«ايوان» (دوبرونراووف) و برادر بزرگ ترش، «آندري» (گارين)، به اتفاق مادرشان (ودووينا) در آبادي کوچکي در شمال روسيه زندگي مي کنند. پدرشان (لاوروننکو) که آنان چندان خاطره اي از او ندارند، بي خبر به خانه باز مي گردد و برادرها را به سفري مي برد...
"مری بت" از چنگال قصاب رودخانه "ویکتور کراولی" فرار کرده و با ارتشی از شکارچیان و مردان مسلح بازمی گردد تا یک بار برای همیشه به وحشت انگیزی "ویکتور کراولی" پایان دهد...
شکارچی خون آشامی به نام “ادگار فراگ” از تریلر خود در کالیفرنیا بیرون انداخته می شود. نویسنده ای مشهوری به نام “گوون لیبر” به او پیشنهاد یک کار برای نابودی رئیس خون آشامها را می دهد و..
فیلم در مورد نوجوانی است که همیشه در آرزوی وصال با یکی از ستارگان فیلمهای پ ورنو به اسم Monica بوده است و سرانجام این پسر دست و پا چلفتی و تازه کار موفق می شود قرار ملاقاتی بااین ستاره دست نیافتنی خود بگذارد ولی در این ملاقات متوجه مسایلی از این زن می شود که ....