در زلزله بزرگ شرق ژاپن، دختر جوانی به نام لوکا خانوادهاش را از دست داد و دچار معلولیتی شد که مانع صحبت کردن درست او میشد. با این حال، او میتوانست با خواندن، صدای خود را به گوش دیگران برساند.
یوکوی منزوی، پس از سالها دوری، برای شرکت در مراسم خاکسپاری پدرش به خانه برمیگردد. اما در میانهی راه تنها مانده و برای رسیدن به مقصد، مجبور به ماجراجویی میشود.
در دوره هِیئان، آبه سِیمِی گرچه به آموزشهای جادوگری مشغول بود، اما علاقهای به آن نشان نمیداد. این روند تا زمانی ادامه داشت که فرصتی برای همکاری با میناموتو هیرومِسا فراهم شد تا پدیدهای عجیب را رمزگشایی کنند.
ابراهیم، که زندگی آرامی در اسپانیا داشت، به دلایلی نامعلوم تصمیم میگیرد به صورت غیرقانونی از مراکش به اسپانیا بازگردد و برای این کار، اقدام به پریدن از نردههای مرزی میکند.
ایبراهم بندر و شاگردش، اوستاپ، در جستجوی یک عصای سلطنتی بیقیمت هستند که به دست یک فرمانده آنارشیست افتاده است. آنها باید در رقابت با مافیا، پارتیزانها و ارتشهای مختلف، این گنج را به دست آورند.
این فیلم اکشن ماجراجویی، اقتباسی از یک بازی ویدیویی محبوب است. داستان درباره گروهی از افراد متفاوت است که برای نجات دختری که دارای قدرتهای خارقالعاده است، به سفری پرخطر میروند.
میکامی، کارگر شرکتی توسط یک قاتل تصادفی با چاقو کشته می شود و به عنوان یک هیولای لجن در دنیایی دیگر متولد می شود. او پس از اینکه نامش را ریمورو می گذارد به توانایی های جدیدی دست می یابد و با دوستان جدید ماجراجویی های زیادی دارد...
کیوشی و میری، دو دانشجوی حقوق، با پخش شدن یک برگه تبلیغاتی مرموز که حاوی اتهاماتی علیه آنهاست، درگیر ماجرایی پیچیده میشوند. آنها به همراه همکلاسی باهوششان، کاؤرو، تلاش میکنند تا حقیقت را کشف کنند اما با اتفاقات غیرمنتظرهای روبرو میشوند.
در سال ۱۹۶۳ در ایالت میشیگان آمریکا، دو رقیب تجاری به نامهای کِلوگ و پست با یکدیگر به رقابت میپردازند تا کیکی خلق کنند که میتواند صبحانه را برای همیشه دگرگون کند.
ماکیو کودای، یک نویسنده تنها، پس از مرگ خواهر ، برادر و همسر آنها، تصمیم میگیرد تا از عمهزاده نوجوانش، آسا، که به تازگی والدین خود را از دست داده است، مراقبت کند. این تصمیم، زندگی هر دو نفر را دستخوش تغییرات بزرگی میکند.
یک راننده بعد از نجات جان یک پیشخدمت از دست همسر سابقش، به رانندگی ادامه میدهد اما در کولاک شدید تصادف میکند. او که مجروح شده و در درهای گرفتار شده، متوجه تعقیب شدن توسط یک حیوان وحشی میشود. راننده با کمبود زمان، برای زنده ماندن در برابر سرما و شکارچی باید راهی پیدا کند.
چیارا، دختر یک بازیگر معروف، تصمیم میگیرد تا حد امکان شبیه پدرش شود و با تقلید از رفتار و ظاهر او، به قدری در این نقش فرو میرود که دیگران او را با نام پدرش صدا میزنند.