فیلم داستان مهاجری ایرلندی را روایت می کند که تبدیل به یکی از افسران درجه دار ارتش شده و پنجاه سال از عمر خود را در آکادمی ارتش آمریکا در وست پوینت سپری میکند...
خانوادهای پر هرج و مرج و مهربان را دنبال میکند که در یک سفر جادهای در یک منظره ناهموار هستند و بر سر سگ بیمار سر و صدا میکنند و اعصاب یکدیگر را به هم میریزند. فقط برادر بزرگتر مرموز ساکت است.
کاپیتان بوید که ترفیع خوبی گرفته حالا به یک قلطعه مرموز اعزام شده که در آنجا مردی نجات یافته داستان وحشتناک و آزاردهنده ای در باره آدم خوار ها برایش تعریف می کند …
یک پلیس متخصص هنرهای رزمی پس از اینکه یکی از کارآگاهان همکارش به طور مشکوکی در یک تصادف رانندگی جان خود را از دست می دهد، با دیگری همکاری می کند تا یک سازمان جنایی را نابود کنند....
سال 1933 تگزاس، یک معلم مدرسه و نویسنده مشتاق با یک نویسنده داستانهای عمومی آشنا میشود و به زودی رابطهای بین آن دو ایجاد میشود، اما به دلیل ارادت بردگی او به مادر بیمارش و اصرار بر آزادیاش، این رابطه محکوم به شکست است...
در قرن هجدهم، یک خون آشام از نمایش عجیب و غریب، که زمانی در آن شرکت داشت، فرار می کند و با گروهی از قاتل های خون آشام متحد می شود تا مردی را که به مادرش تجاوز کرده بود، بکشد.
بادی (ویل فرل) در پرورشگاهی در نیویورک زندگی می کند. شب کریسمس می پرد در کیسه بابانوئل و او هم از همه جا بی خبر، بادی را با خودش به قطب شمال می برد. در آنجا پری ها تصمیم می گیرند که بادی را بزرگ کنند و به او هم نگویند که در حقیقت انسان است. سال ها بعد وقتی که بادی از این راز باخبر می شود تصمیم می گیرد به نیویورک بازگردد تا پدر واقعی خودش را پیدا کند...
در پاسادنا، کالیفرنیا در سال ۱۹۶۹، یک زوج جوان مکزیکی با عجله به خانه ی شان سن دنا (فلور ماریا شاهووا) می روند. ۳ روز پیش، پسر این زوج، جواهرات یک گروه دوره گرد و کولی را دزدیده بود. از آن موقع به بعد، آن پسر از دیدن و شنیدن چیزهایی از خارج این زمین شکایت می کرد. سن دنا سعی می کرد تا به آن پسر از طریق جلسات احضار روح کمک کند. اما او و پدر و مادر آن پسر فقط با وحشت می توانستند تماشا کنند چون آن پسر قبل از این که با دست هایی اهریمنی به سوی جهنم کشیده بشود از بالای بالکن به وسیله ی یک نیروی نامرئی پرتاب شد….
برنده 1 جایزه اسکار. همچنین 122 جایزه و نامزد دریافت 87 جایزه دیگر.
«مایلز» (جیاماتی) معلم و نویسنده ی ناموفقی است که در میان سالی از همسرش جدا شده است. «جک» (چرچ) نیز دوستی صمیمی است که «مایلز» او را از دوران دانشجویی می شناسد. «جک» قرار است هفته ی آینده ازدواج کند و «مایلز» به عنوان هدیه ی ازدواج به او پیشنهاد می کند که یک هفته ای به کالیفرنیا بروند...
هچ " بعد از یک تصادف ماشین میمیرد در حالیکه همسر و فرزندش فقط زخمی میشوند . حال به هچ دارویی خاص می دهند و او زنده میشود ولی کابوس هایی میبیند که ممکن است واقعی باشد ..