داستان درباره دو مرد با موقعیتهای اجتماعی متفاوت است که به طور اتفاقی در یک ایستگاه اتوبوس با هم آشنا میشوند. این دو نفر، علیرغم تفاوتهایشان، سفری را با هم آغاز میکنند که پر از اتفاقات غیرمنتظره و لحظات خندهدار است.
در اسلو، مردگان به طور ناگهانی زنده میشوند و سه خانواده را با چالشی بزرگ روبرو میکنند. هویت و هدف این بازگشتهها ناشناخته است و سوالات بسیاری در ذهنها باقی میماند.
زنی ثروتمند که داراییاش را از دست داده به روستا میرود و همسایهاش را با کارگر اشتباه میگیرد. برای حفظ وجهه خانوادگی، مرد به زن کمک میکند تا در مسابقهای شرکت کند.
در جریان فیلمبرداری یک فیلم ترسناک، رفتار نامتعارفی از سوی یک بازیگر آشفته مشاهده میشود. دختر این بازیگر که از او جدا شده، در شک و تردید است که آیا پدرش به دام اعتیاد گذشته خود افتاده یا اینکه اتفاقی شوم در حال وقوع است.
یک دختر جوان که به پیوند کلیه نیاز دارد، قصد ازدواج با کسی را دارد که بتواند کلیه خود را به او اهدا کند. او در این مسیر، مرد جوانی را ملاقات میکند که بیماری مغزی دارد.
آرویند از همان بدو تولد، دو فرشته نگهبان داشت که او را همراهی میکردند. اما این آرامش و سعادت چندان دوامی نیاورد. اشتباه یکی از این فرشتگان، سرنوشت آرویند را دگرگون کرد و باعث شد او به طرز غمانگیزی و زودهنگام از دنیا برود.
سالها پس از وقوع یک فاجعه ناشی از شورش روباتها، تِرا از پناهگاه منزوی خود خارج میشود تا وست، ربات دوستداشتنیاش را با خود ببرد و آنچه از دنیای رو به زوال باقی مانده را نجات دهد.
زی، ملقب به "ملکه مرگ"، قاتلی بیرحم و مزدور است که شهرت او زبانزد خاص و عام است. اما زمانی که از به قتل رساندن زنی نابینا سر باز میزند، در گردابی از شکار و تعقیب گرفتار میشود. همکاران جنایتکارش برای انتقام به دنبال او هستند و یک کارآگاه مصمم نیز در پی دستگیری اوست.
جوانی پس از آنکه خانوادهاش به قتل رسیدند، برای انتقامجویی از قاتلانشان تمرینات سخت را آغاز کرد. در جستجوی عاملان این جنایت هولناک، پای او به دنیای تاریک و پیچیدهی مجرمان کشیده شد.
ماجراهای سه دوست صمیمی که به "سوبرمها" معروف است را دنبال می کند و دهههاست با هم طوفانهای زندگی را پشت سر گذاشتهاند، چه در ازدواج و بچهداری، چه در خوشیها و غمها.