پس از یک تراژدی، کی، زن کمرویی که به ناشر بیباک روزنامه تبدیل شده بود، در جریان واترگیت نیکسون را به چالش کشید و با پیشگامی در رسانه و شکستن موانع جنسیتی، موفق به دریافت جایزه پولیتزر شد.
این داستان که در سواحل جنوب غربی انگلستان به وقوع میپیوندد، زندگی یک پدر و پسر ماهیگیرِ تنگدست به نامهای جان وینتر و چارلی را دنبال میکند. یک ضایعهی بزرگ در زندگی آنها، سبب رویاروییشان با احساساتی میگردد که هیچیک توانایی مقابله با آنها را ندارند.
داستان زندگی و احساسات مردم عادی را با محوریت قهرمانی به نام گونا روایت میکند که انگیزهی انتقامجویی او از گذشتهاش نشأت میگیرد و بر سرنوشت او اثر میگذارد.
یک محقق پدیدههای فراطبیعی ساکن هلسینکی برای بررسی مجموعهای از مرگهای مرموز در جریان فیلمبرداری یک برنامه تلویزیونی واقعنما به کرالا سفر میکند و در جزیرهای مرموز با موجودی وصفناپذیر از یک آیین دراویدی روبرو میشود.
پیانیستی که به دلیل آسیب دیدگی از نوازندگی بازمانده، در یک دانشگاه موسیقی کرهای با زنی مرموز آشنا میشود. این زن به او انگیزه میدهد تا دوباره موسیقی را دنبال کند و در این راه، رازی درباره تغییر زمان کشف میکند.
مستند «منه ما دوک - فردا میروم» به بررسی آمال و آرزوهای مهاجران و جاماندگان میپردازد و هزینهی یک زندگی راحت را به چالش میکشد. این فیلم، داستانی از یک خانوادهی ناتمام را روایت میکند.
این مستند با استفاده از تصاویر آرشیوی بازسازیشده و خاطرات دست اول، به بازگویی وقایع بریتانیا در دوران بمباران بلیتز در جنگ جهانی دوم میپردازد و تاریخ را به شکلی ملموس برای مخاطب زنده میکند.
بازیگری که در حین فیلمبرداری یک تبلیغ برای برنامهی همسریابی، دل به همبازیاش میبازد و این تبلیغ ناگهان به شهرت فراوانی میرسد، خود را در بطن ماجرایی شیرین و عاشقانه میبیند؛ همان داستانی که همواره در رؤیاهایش پرورانده بود.
در این هجویهٔ دیوانهوار با حال و هوای دههٔ ۱۹۵۰، شوهری که احساس سرکوبشدگی میکند، میکوشد تا همسرِ نانآورِ خود را به طمعِ دریافتِ مبلغِ بیمهٔ عمرش به قتل برساند.
دختری روستایی به نام جیجا، سفری را آغاز میکند تا نامهای را به نشانی "خانه خدا" ارسال کند. این اقدام او منجر به برقراری ارتباطات پیشبینینشدهای در میان اهالی روستایش میشود. ماجرای این سفر آمیزهای از لحظات شاد و غمانگیز و همچنین نمایشدهنده پیوندهای عمیق خانوادگی است.
در یک روستای کوچک در اوایل دهه ۲۰۰۰ میلادی، دوقلوهای شاد به نامهای مالیکارجونا و پادماواتی در جشن تولد بیست و پنج سالگی خود با تغییراتی در زندگیشان مواجه میشوند.
زیگی که یک زن از قوم موهاک است، به عنوان چهره تبلیغاتی برای شرکت "پیمان طبیعت" استخدام میشود. پسرعمویش او را به سرزمین اجدادیشان فرامیخواند و بدین ترتیب، زیگی ناخواسته در نبردی برای پاسداری از میراث فرهنگی قوم خود در برابر سودجویی شرکتهای بزرگ گرفتار میشود.
مرد انگلیسی دلزدهای در سال 1976 برای کار در مدرسهای واقع در آرژانتینِ دچار تفرقه راهی این کشور میشود. زندگی او زمانی دستخوش تحول میگردد که یک پنگوئن یتیم را از ساحل نجات میدهد.