داستان کارا رابینسون: در روز روشن از حیاط جلوی یک دوست ربوده می شود . این دختر 15 ساله به مدت 18 ساعت اسیر شده و مورد تجاوز جنسی قرار می گیرد تا اینکه خود مهندسی فرار می کند و مقامات را به آپارتمان ضارب خود هدایت می کند...
پاریس، دهه هشتاد. سه دانشجو تصمیم می گیرند فارغ التحصیلی خود را با بازدید از دخمه های پاریس جشن بگیرند. زمانی که آنها پناهگاه افسانه ای 717 را کشف می کنند. نمی دانند که این تنها چیزی نیست که سربازان نازی پشت سرشان گذاشته اند...
در آوریل سال 1994، چهار زن با پیشینه ها و عقاید مختلف در جریان نسل کشی علیه توتسی ها در رواندا به دام افتاده و مخفی می شوند. مبارزه آنها برای بقا در برابر همه شانس ها، زنان را در یک خواهرخواندگی ناگسستنی متحد می کند...
در سال 1974، یک پلیس ایرلندی اهل بوستون پس از ماموریت محافظت از دانشآموزان سیاهپوست دبیرستان در حالی که به سمت قسمت کاملا سفید پوست بوستون جنوبی میروند، با فشار اجتماعی شدید روبرو میشود...
زنان لاکوتا در داکوتای جنوبی علیه نیروهایی که به سرکوب آنها ادامه می دهند قیام می کنند. آنها با حفظ و حراست از ارزش ها و دانش اجدادی خود، مایه امید مردم خود را فراهم می کنند...
پلیس هفت زن را که بخشی از یک شبکه مخفی بودند دستگیر می کند . آنها با استفاده از نام های رمزی، چشم بند و خانه های امن، یک سرویس زیرزمینی برای زنانی که به دنبال سقط جنین ایمن، مقرون به صرفه و غیرقانونی بودند، ساختند که خود را جین می نامند..
اِما، دختری 8 ساله است که در جستجوی معنا، با آندرس، پسری که عاشق فوتبال است و در مدرسه جدیدش خوشحال نیست، آشنا می شود . از طریق فوتبال، آنها درسی را یاد می گیرند که تا آخر عمر باقی می ماند...
رابین هود پس از اینکه کلانتر ناتینگهام دستور حمله وحشیانه به خانوادهاش را صادر میکند، او قسم میخورد که از افراد مسئول انتقام بگیرد و سوگند می خورد که آزادی را برای همه کسانی که تحت حکومت ظالمانه او گیر کردهاند بازگرداند...