اطلاعیه
کاربرای عزیز
مشکل درگاه خرید برطرف شده. لطفا همین الان نسبت به خرید و رزرو شارژ اقدام کنید.
درگاه پایدار نیست و ممکنه مجددا از دور خارج بشه.
به همین منظور کد تخفیف ۲۰ درصدی tabestoon رو برای شما در نظر گرفتیم.
ما تمام تلاشمونو میکنیم که به زودی درگاه به کلی جایگزین شود.
لینک مستقیم به خرید با کد تخفیف
مدیریت نایت مووی
لینا کاپیتان تیم تشویق کنندگان مدرسه ایی در شرق لوس آنجلس برای بردن جام قهرمانی آماده میشود اما در این هنگام مادر لینا دوباره ازدواج میکند و لینا دچار یک افسردگی میشود اما در کنار این افسردگی او مجبور میشود به همراه مادر و پدر جدید خود شهر و مدرسه خود را ترک کند و به محلی جدید برود...
"کوین ولف" عکاس در تلاش است تا گذشته خود را از حافظه اش پاک کند ، ولی پاک کردن گذشته اش آینده اش را تهدید میکند ، او به دنبال دختری میگردد که میتواند گذشته ناگوارش را پاک کند...
1 مرتبه نامزدی جایزه .اسکار. همچنین 2 جایزه و نامزد دریافت 4 جایزه دیگر.
مین، سال 1954. در خانه ای ییلاقی، دو خواهر بیوه ی سالخورده، «سارا وبر» (گیش) و «لیبی استرانگ» (دیویس)، هر کدام به شیوه ی خود، شاهد پایان فصل تابستان و گذر عمرشان هستند (در ایام جوانی، همیشه حضور وال ها در ماه اوت در نزدیکی ساحل نشانه ی تغییراتی بوده است).
دختر نوجوانی به همراه خانواده اش به خانه ای دورافتاده نقل مکان می کند اما متوجه می شود که خانه جدید آنها گذشته ای وحشتناک داشته و خانواده اش را تهدید به نابودی می کند…….
صدسالگلی شهر ساحلی "آنتونیو بی" از راه رسیده است.وقتی مردم شهر مهیای جشن می شوند،قربانیان جنایتی که موسسان شهر سالها پیش مرتکب شده است از دریا برخواسته و خواستار اجرای عدالت می شوند و...
«راجر سانسن» ( کمبل اسکات ) بعد از اینکه با معشوقه و همینطور رئیس کاری اش بهم میزند، به همراه برادر زاده ی نوجوان اش ( جسی آیزنبرگ ) در شهر به دنبال برقراری ارتباط با دختری جدید است...
یک شهاب سنگ حاوی مواد آلوده و روغنی از فضا به طور غیر منتظره ای با دختری به نام سوزان برخورد می کند و یکباره قد وی به طور اسرار آمیزی به ۱۵ متر می رسد و…
یک نویسنده و روزنامه نگار جوان بنام «تامارا درو» ( جما آرترتون ) به زادگاهش دهکده ای در انگلیس باز میگردد. جایی که خانه دوران کودکی اش اکنون برای فروش گذاشته شده...
«زوني» (کاجول)، دختري کشميري که از کودکي بينايي اش را از دست داده، با مردي به نام «ريحان» (عامرخان) ازدواج مي کند. «ريحان» راهي براي درمان «زوني» مي يابد اما وقتي پس از عمل، «زوني» چشم هايش را باز مي کند، ساعتي از کشته شدن «ريحان» در يک عمليات تروريستي گذشته است...