یک استاد باتجربه موی تای، پس از آنکه همسر و دخترش به طرز وحشیانهای توسط نیروهای مرموزی به قتل میرسند، برای انتقامجویی بیرحمانهای دست به کار میشود. تونی جا در یک سکانس طولانی مبارزه، نمایش خیرهکنندهای از مهارتهای موی تای خود ارائه میدهد.
هنگامی که کاترین وودهاوس، مامور اطلاعاتی، به خیانت به میهن مظنون میگردد، همسرش که خود نیز ماموری نامدار است، در دوراهی دشوار وفاداری به پیمان زناشویی یا میهن خویش قرار میگیرد.
در زمان جنگ و ویرانی، یک هیزمشکن فقیر و همسرش در جنگلی بزرگ زندگی میکنند. روزی، زن نوزاد دختری را پیدا و نجات میدهد، که تغییری غیرقابلبرگشت در زندگی این زوج و کسانی که سر راه این کودک قرار میگیرند، ایجاد میکند.
در روز جمعه سیاه، انفجار یک جعبه مقوایی موجب وحشت و هراس در سراسر کشور میشود. ارنا فونادو، مدیر مرکز انبار توزیع کانتو، موظف است به همراه کو ناشیموتو، وضعیت را تحت کنترل درآورد.
شیائو بای پس از 500 سال بالاخره شو شیان، تناسخ آه خوان را پیدا کرد. آن دو بر روی پل شکسته با هم ملاقات کردند. شیائو بای و خواهرش در خیابانها و کوچهها پنهان شدند و با او و برادر شوهرش لی گونگ فو، زندگی پر جنب و جوشی را در دنیای انسانها آغاز کردند.
کودکان بدون تلفنهای همراهشان در منزل مادربزرگ تنها گذاشته میشوند. زندگی حقیقی برایشان کسلکننده مینماید، تا اینکه طرز ساخت "کرات" را مییابند؛ موجودی افسانهای که هر دستوری از صاحبش بگیرد، اطاعت میکند. اکنون تنها چیزی که به آن احتیاج دارند، خریدن یک روح از اهریمن است.
یک سرباز سابق نیروهای ویژه در شرایط بحرانی به گروهی میپیوندد که برای روزهای سخت آمادهاند. در این اجتماع، عشق شکوفا شده و همه با هم متحد میشوند تا آیندهای بهتر بسازند.
در نبرد مویه، جیانگ زیا سپاهیان خود را هدایت کرد و موفق شد از تنگه دفاعی عبور کند. شن گونگبائو و تونگتیان جیائوزهو با ادغام نیروهایشان، آرایش کشتار ایزدی را به وجود آوردند تا سلسله ژو و خدایانی را که با آنها مخالف بودند، از میان بردارند. یانگ جیان، نژا و دیگران نهایت کوشش خود را برای دفاع در برابر آنان به کار بستند و در نهایت شن گونگبائو را شکست دادند.
در سال 2008، در آخرین ماه تابستان قبل از شروع دبیرستان، یک پسر تایوانی-آمریکایی ۱۳ ساله و تاثیرپذیر، چیزهایی را یاد میگیرد که خانوادهاش نمیتوانند به او بیاموزند: اسکیتسواری، دلبستن و دوست داشتن مادرش.
یک خلبان جنگنده به گذشته سفر می کند تا جهان آینده را از فاجعه زیست محیطی نجات دهد، اما یک عارضه جانبی او را مجددا جوان می کند و هیچ کس او و حرفش را جدی نمی گیرد...
دریانورد آمریکایی در سال 1944 به ناپل میرود، عاشق دختری بومی میشود و صاحب فرزند میشود. او مجبور به ترک آنها میشود و بعدا به شهر تغییر یافته باز میگردد.