وسط صحرای الجزایر، در پاسخگویی خود، یک زن داستان خود را مینویسد. او به نام ملیکا است و در آغوش صحرا، به مسافران کامیونران و جانداران سرگردان، با استقبال از آنها برای یک سیگار، یک فنجان قهوه یا تخممرغ، خدمت میکند و در خوابها به خوشبختی میاندیشد...
آنها همه چیز - پارچه، غذا، پرده - را در خیابان های استانبول می فروشند و برخی از آنها بیش از 50 سال است که در آن کار می کنند. اما روش زندگی آنها در شرف تغییر است...
در گرونوبل، یک روسپی در بستر بیمارستانش به قتل میرسد. کورا، بیست و دو ساله و همچنین یک روسپی، یکی از دوستانش بود. این زنان روزانه با خشونت مواجه شده، دستمزدی ناچیز دریافت کرده و بدون وقفه کار میکنند...
یک اسکورت در یک بار کارائوکه برای جمع آوری پول تلاش می کند تا دخترش را به بیرون از شهر بفرستد تا با مادربزرگش زندگی کند و بدهی هایش را با دلالش تسویه کند. او با یک عکاس مسن نقل مکان می کند و به او کمک می کند تا آخرین آرزوهایش را برآورده کند...
زمستان، 1915. محبوس شدن توسط خانواده اش در پناهگاهی در جنوب فرانسه - جایی که دیگر هرگز مجسمه سازی نخواهد کرد - وقایع زندگی منزوی کامیل کلودل، در حالی که او منتظر ملاقات برادرش، پل کلودل است...
پسر جوانی به نام نیکلاس در شرف تبدیل شدن به بابانوئل بعدی است، اما قبل از اینکه بتواند در نقش جدید خود موفق شود، ابتدا باید بحرانی که جادوی کریسمس را تهدید می کند، حل کند ...
الکس از کودکی عاشق ساندرا است اما هرگز جرات نزدیک شدن به او را نداشته است. او از آنتوان، نویسنده ای تنها می خواهد که به او کمک کند تا او را اغوا کند...
عد از یک عمل جراحی پلاستیک ناموفق، یک بازیگر شبیهش را استخدام میکند تا در مجموعه جایگزین او شود . غافل از اینکه این خواهر دوقلوی اوست که حتی از وجودش خبر نداشت...
مارتا سیزده ساله اخیراً به همراه مادر و خواهر بزرگترش به جنوب ایتالیا نقل مکان کرده است و برای یافتن جای خود تلاش می کند و بی قرار مرزهای شهری ناآشنا و تعلیمات کلیسای کاتولیک را آزمایش می کند...
این فیلم مستندی است بر توسکانینی بزرگ به کارگردانی فیلمساز سرشناس لری واینستاین. که با قرض گرفتن ابزار از فیلم های داستانی، مرزهای داستان سرایی مستند متعارف را پیش می برد...