مردي بي روح و سردمزاج به نام «جي» (رايلنس)، ملاقات هاي هفتگي با بازيگري آماتور به نام «کلر» (فاکس) دارد. تا اين که يک روز «جي»، «کلر» را تعقيب مي کند و مي بيند که مرد زندگي او، «اندي» (اسپال)، فردي سرزنده و خوش شرب است. «جي» خود را به «اندي» نزديک مي کند و با او دوست مي شود...
داستان زنی جوان به نام میمی است که در زندگی شخصیاش با چالشهای بزرگی روبروست. او با کمک به یک وکیل در معرض خطر، وارد پروندهی یک مجرم میشود. میمی با این کار نه تنها به وکیل کمک میکند تا حرفه خود را نجات دهد، بلکه خود نیز به دنبال عدالت و شناخت بهتر از خود میگردد.
این فیلم داستان رقابت طراحان ماشین در سال ۱۹۶۶ و مسابقه جهانی اتومبیلرانی ۲۴ ساعته لمانز که در شهر لومان فرانسه برگزار می شود را روایت می کنند که باید ماشین فورد را شکست دهند.
یک ستاره مشهور که محبوبیتش رو به افول گذاشته، تصمیم میگیرد از دارویی غیرقانونی که با تکثیر سلولها، به طور موقت او را جوانتر و زیباتر میکند، استفاده کند.
در ساحلی در نیس ، فرانسوا با پگی مرموز ملاقات می کند و عاشق او می شود. به دنبال وی به یک ویلا ، او با مارک ، وکیل آشنا می شود که رابطه عجیبی با این دختر دارد. مارک به فرانسوا می گوید که پگی معتاد به مواد مخدر است: او مردانی را که به او نزدیک می شوند می کشد.
باله "اسطورهها" با گرد هم آوردن رقصندههایی از دو باله معروف، به بررسی آیینها و اسطورههای گذشته و حال میپردازد. موسیقی این باله توسط توماس بنگالت ساخته شده و با کاوش در اعماق وجود انسان، به ارتباط بین اسطورههای باستانی و باورهای معاصر میپردازد.
اِوا، یک خدمتکار جوان، در یک هتل بزرگ مشغول به کار میشود. او با همکارانی با شخصیتهای قوی آشنا شده و با آنها دوست میشود. اما آرامش آنها با شروع یک جنبش اجتماعی بر هم میخورد و هر یک از آنها با چالشهای جدیدی روبرو میشوند.
برنده 4 جایزه اسکار. همچنین 19 جایزه و نامزد دریافت 10 جایزه دیگر.
«فانی» (آلوین) و «الکساندر» (گوو) زندگی خوش و آرامی را با مادر و پدرشان، «اسکار» (ادوال) و «امیلی اکدال» (فرولینگ)، که در کار تیاتر هستند، می گذرانند. با مرگ پدر در اثر سکته ی قلبی و بعدتر ازدواج «امیلی» با یک کشیش خشک و مقرراتی به نام «اسقف ورگروس» (مالمسیو)، بچه ها آزادی و نشاط شان را از دست می دهند.
مادرید، در قرن هفدهم. آمبروزیو که در آستان یک صومعه رها شده است توسط کاپوسین ها بزرگ شده است. پس از تبدیل شدن به یک راهب، او تبدیل به یک واعظ بیرقیب میشود که موعظههایش جمعیت را به خود جلب میکند و تحسین همگان را به همراه دارد. آمبروسیو که به دلیل سختگیری شدید و فضیلت مطلقش تحسین شده است، مطمئن است که از هر وسوسه ای در امان است. اما...
لیلا، زنی جوان و به ظاهر خوشبخت، در طول تعطیلات تابستانی با مردی فرانسوی آشنا میشود. این آشنایی باعث میشود لیلا به نابرابریهای موجود در جامعهی خود پی ببرد و به وضعیت زنان در این جامعه مردسالار بیشتر آگاه شود.
مردی سرگردان و ماهر در مبارزه با مشت، همراه با مردی مسلح و بیرحم که به عنوان دلال زنان نیز کار میکرد، به کودکی یاری رساندند تا به حق قانونی خود یعنی ارثیه برسد.