فرناندو، معلم جغرافیایی که پس از ناپدید شدن همسرش دچار سرگردانی شده، با جعل هویت، به عنوان باغبان در خانهی روستایی پرتغالی کار میکند و با صاحب آنجا دوست میشود.
پدری به همراه پسرش وارد یک مهمانی رِیو در دل کوههای جنوب مراکش میشوند. آنها به دنبال «مار» (Mar)، دختر و خواهر خانواده هستند که ماهها پیش در یکی از این مهمانیهای شبانهروزی ناپدید شده است. در میان موسیقی الکترونیک و فضایی سرشار از آزادی ناآشنا، آنها عکس او را به طور مداوم به حاضران نشان میدهند. در حالی که امیدشان رو به افول است، تسلیم نمیشوند و به دنبال گروهی از شرکتکنندگان میروند که عازم آخرین مهمانی در بیابان هستند.
سوزانا و خورخه با این امید که در آرامش بتوانند صاحب فرزند شوند، به یک عمارت در کنار دریاچه نقل مکان میکنند. اما وسواس سوزانا به بارداری باعث میشود که روح دختری که به دنبال یک مادر میگردد، جذب آنها شود.
این مجموعهداستان که ترکیبی از ژانرهای وحشت و علمی-تخیلی است، قهرمانانی دارد که یکی از آنها شبحی در حال عذاب است و دیگری، انسانهایی که در تلاش برای زنده ماندن در دنیایی پس از فاجعه هستند.
مگی که در روزهای پایانی بارداریاش است، به همراه همسرش شان در خانهای دورافتاده مورد حملهی دو نفر قرار میگیرند. مهاجمان تصمیم میگیرند تا دوشنبه در خانه بمانند تا بتوانند حسابهای بانکی آنها را خالی کنند.
در آیندهای نزدیک، دولت با هدف خودکارسازی و غیرسیاسی کردن سیستم قضایی، تصمیم به جایگزینی قضات با نرمافزار هوش مصنوعی میگیرد. کارمن کوستا، یک قاضی برجسته، برای بررسی این سیستم جدید انتخاب میشود. اما پس از کشف جسد طراح این نرمافزار، کارمن متوجه میشود که جانش در خطر است و برای بقا باید مبارزه کند.
مادران برای اینکه بتوانند برنامهریزی مراسم عروسی فرزندانشان را تحت کنترل بگیرند، وارد رقابتی سخت و چالشبرانگیز میشوند. در این میان، کارمن از باجگیری عاطفی و کاتالینا از نفوذ خود استفاده میکنند که نتیجهی این تقابل، به نبردی بزرگ و دیدنی ختم میشود.
داستان گروهی از دوستان اسپانیایی را دنبال میکند که تا ریو دو ژانیرو سفر میکنند تا جسد دوست درگذشتهشان را به کشور بازگردانند، اما به محض رسیدن به آنجا متوجه میشوند که او در واقع نمرده است.
در ساختمانی در مرکز شهر مادرید، یک جلسه عادی میان همسایهها برای رأیگیری درباره تعویض آسانسور، پس از اعلام غیرمنتظرهی اینکه یک مستأجر جدید با مشکلات سلامت روان قرار است آپارتمانی را اجاره کند، به یک درگیری تمامعیار تبدیل میشود.
خانوادهای برای مراسم بدرقه پدر بزرگ ازدسترفتهشان گرد هم میآیند. اما این مراسم عاطفی، با افشای بزرگترین راز پنهان متوفی توسط یکی از حاضران، به یک گردهمایی پرآشوب تبدیل میشود.
کندلا، پس از طلاق و از دست دادن شغلش، به زادگاه خود بازمیگردد. او برای گذران زندگی، مجبور میشود در دبیرستان سابقش به دانشآموزان دارای مشکلات یادگیری آموزش دهد.
این داستان واقعی زندگی مردی است که کودکی خود را در فضایی پر از خشونت و بیمحبتی گذراند. با این حال، او با وجود تمام این مشکلات، توانست در دنیای کسبوکار به یک متخصص برجسته در زمینه شبکهسازی تبدیل شود. او مسیر موفقیت خود را از پایینترین سطح آغاز کرد و به بالاترین جایگاه دست یافت. روایت زندگی او به ما این پیام را میدهد که در مسیر زندگی، هیچ مانعی وجود ندارد که غیرقابل عبور باشد.
در سال ۱۹۹۹، یک زرگر به زادگاهش بازمیگردد. این بازگشت خاطرات عشق تابستانی او را با یک خیاط که ۲۵ سال پیش اتفاق افتاده بود، زنده میکند. با وجود اختلاف سنی بین آنها، زرگر سوگند یاد میکند که داستان عشقشان را بازنویسی کند، اما پس از بازگشت برای یافتن خیاط با مشکل مواجه میشود.
گوین، دختر جوانی که آخرین سال دبیرستان خود را میگذراند، به تازگی مادرش را از دست داده است. او در شهر کوچک مورلی در منطقه بریتانی فرانسه زندگی میکند. با آغاز نیمه دوم سال تحصیلی، مردی به نام ژان-لوک که اهل پاریس است و شخصیتی پیچیده، فرهیخته و بسیار کاریزماتیک دارد، وارد زندگی او میشود.
زنی در یک روستای ماهیگیری در منطقه گالیسیا، با وجود سختیهای فراوان و با تکیه بر سرسختی و کار زیاد، زندگی خود را اداره میکند. حالا که دختر ۱۸ سالهاش به بلوغ رسیده و میتواند مستقل شود، رامونا به گذشته خود نگاهی دوباره میاندازد و زندگیاش را زیر سوال میبرد.
در طی یک دوره بیش از ۹۰ ساله، اوکتاویو و آدلا هشت بار با یکدیگر ملاقات میکنند. این ملاقاتها نه تنها فراز و نشیبهای رابطه پرچالش آنها را به تصویر میکشد، بلکه به شکلی نمادین، بازتابدهنده لحظات سرنوشتساز در تاریخ کشور اسپانیا نیز هست.