طبق یک ضرب المثل قدیمی در شهرستان راچیتل (روستای ترانسیلوانیا)، اگر کسی را در روز پشم ببوسید، با آن شخص ازدواج خواهید کرد. یک داستان ابداع شده در مورد یک عروس دیوانه کل دیدگاه روز پشم را تغییر می دهد...
مارا، یک نوجوان 12 ساله که بیمار است، وارد یک ماجراجویی خارق العاده پر از امید می شود. او یک درخت جادویی واقع در نزدیکی یک مرکز مراقبت تسکینی را کشف می کند که دریچه ای برای داستان مورد علاقه او است...
یک افسر راهنمایی و رانندگی که دوست دارد نقش کارآگاه را بازی کند، شروع به تحقیق در مورد یک پرونده می کند و خطراتی فراتر از آنچه که فکر می کرد یک سرقت ساده از کتابفروشی بود، کشف می کند...
کاسمین با 3 دوستش یک بازی تنیس بازی می کند. او به ساعت نگاه می کند و شروع به وحشت می کند: او دیر به اداره ثبت احوال می رود، به عروسی- عروسی اش، با همسر سابقش که بدون اینکه دوستانش بدانند از او جدا شده بود...
داستان سه دوست که در شرایطی نه چندان خوشبخت به زندان می افتند. در آنجا آنها برای فرار برنامه ریزی می کنند و با کمک یک اوباش محلی موفق به فرار می شوند تا برای سرقت بعدی آماده شوند. معجون خیلی عجیبی است ...
یک روز عصر، یک لیوان شراب، 7 دوست وارد یک بازی خطرناک میشوند: تلفنهایشان را روی میز میگذارند و تصمیم میگیرند هر چیزی که آن شب دریافت میکنند، تماسها، پیامها، wapp، ایمیلها، با بلندگو پاسخ داده شود یا با صدای بلند خوانده شود...
هنگامی که یک پیشاهنگ جوان متوجه می شود که ارتش باواریا به تارگو جیو نزدیک است، به کمیسر پوپلیان اطلاع می دهد و به همراه دیگر پیشاهنگانش سعی می کند جلوی اشغال شهر توسط ارتش آلمان را بگیرد...
یک زن جوان در دوران کمونیستی در رومانی توسط مادرشوهرش مجبور به سقط جنین می شود، زیرا بچه ها پس از فاجعه هسته ای چرنوبیل مرده یا با ناهنجاری به دنیا می آیند...
در یک روستای کوچک در سال 1953 که مرگ استالین اعلام شد و هر جشنی در آن موقع ممنوع بود، یک خانواده تصمیم میگیرند که عروسی بی سر و صدایی را برگزار کنند...
آقای "لازارسکوی" 63 ساله احساس بیماری می کند و آمبولانس خبر می کند.وقتی آمبولانس می رسد پزشکان تصمیم می گیرند او را به بیمارستان بفرستند.اما آنها مدام بیمارستان را عوض می کنند.وقتی شب از راه می رسد و آنها نمی توانند بیمارستانی برای او پیدا کنند مرگ کم کم به سراغ او می آید...
1 مرتبه نامزدی جایزه .اسکار. همچنین 6 جایزه و نامزد دریافت 11 جایزه دیگر.
۲۴ سپتامبر ۱۹۱۴ ارتشهای آلمان بریتانیا و فرانسه در جریان جنگ جهانی اول در بلژیک با هم میجنگیدند. شب کریسمس جنگ را تعطیل میکنند تا دست کم برای چند ساعت کریسمس را جشن بگیرند. در ارتش آلمان یکی از سربازان که سابقه خواندن در اپرا را نیز دارد شروع به خواندن ترانه کریسمس مبارک میکند. صدای خواننده آلمانی را سربازان جبهه های دیگر میشنوند و با پرچمهای سفید به نشانه صلح از خاکریز بالا می آیند و بسوی ارتش آلمان میروند.آنشب سربازان ۳ ارتش در کنار هم شام میخورند و کریسمس را جشن میگیرند ولی هر ۳ فرمانده توافق میکنند که از روز بعد صلح شکسته شود و جنگ را از سر بگیرند...
پس از یک سقط غم انگیز، لولا و همسرش آدولفو، تین و تینا، دو برادر و خواهر دوست داشتنی با تحصیلات فوق کاتولیک را به فرزندی قبول می کنند که باعث می شود کتاب مقدس را کلمه به کلمه تفسیر کنند...