“تارا” و “مایا” دو دوست جدانشدنی در هندوستان هستند.علاقه,عادتها و سرگرمیهای آنها مانند یکدیگر است.سالها بعد،آنها که تبدیل به انسانهای بالغی شده اند،دوستی خود را حفظ می کنند.”تارا” با شاهزاده ای به نام “راج سینگ” ازدواج می کند.پس از ازدواج “راج” از او خسته شده و به دنبال زن دیگری می گردد و ……
1 مرتبه نامزدی جایزه .اسکار. همچنین 21 جایزه و نامزد دریافت 36 جایزه دیگر.
داستان این فیلم درباره یک ملکه ی جوان است که با یک پادشاه دیوانه ازودواج کرده، او عاشق پزشکش میشود و آن دو با هم انقلابی که باعث تغییر کشور میشود را برپا می کنند...
2 مرتبه نامزدی جایزه .ساعات پربیننده. همچنین 2 جایزه و نامزد دریافت 2 جایزه دیگر.
"ژولیوس سزار" بیست ساله برای نجات جان خود از روم فرار کرده و با استفاده از جاه طلبی و قابلیتهای خود چهار دهه بعد ظهور کرده و تبدیل به بزرگترین و آخرین دیکتاتور روم می شود...
1 مرتبه نامزدی جایزه .گلدن گلوب. همچنین نامزد دریافت 7 جایزه دیگر.
داستان این فیلم ۴ هفته بعد از فیلم قبلی آغاز می شود. بریجت جونز عشق زندگی اش را پیدا کرده و اکنون از خودش می پرسد، آیا همه چیزهایی که در موردشان رویا پردازی می کرده را بدست آورده است...
پیتر لافلر صاحب و گرداننده یک مجموعه ورزشی کوچک و رو به تعطیلی است. از سوی دیگر وایت گودمن که مرد ثروتمندی بوده و صاحب و مدیر یک مجموعه بزرگ ورزشی است قصد دارد مجموعه ورزشی پیتر را بسته و آنرا تخریب کند تا بجای آن یک پارکینگ برای اعضای باشگاهش بسازد…
مامور "اسکات" به دلیل روشهای غیرمامول و خشن اما نتیجه بخش خود برای کمک به سرویس مخفی برای پیدا کردن دختر ربوده شده ی یکی از اعضای رده بالای دولت به واشنگتن فراخوانده می شود."اسکات" سریعا متوجه می شود که مضنون اصلی تیم حفاظتی,دوست پسر او بیگناه است…
"ایوان" کشیشی در کلیسای یک روستا است. او انسان عجیبی است. دنیا را با عینک خوشبینی می بیند و معتقد است با شیطان در حال جنگ است. "آدام" یک آدمسرسخت است که به کلیسا برای انجام خدمات اجتماعی محکوم می شود. او به خود قول می دهد که ایمان "ایوان" را در هم بشکند...
داستان فیلم درباره زندگی نوجوان ۱۴ ساله ای به نام "گئورگی" است. زندگی او در مجارستان جنگ جهانی دوم پس از اینکه به یک اردوگاه کار اجباری فرستاده می شود دچار تحول می گردد. در آنجا او یاد می گیرد که شادی را در نفرت بیابد و معنای واقعی یهودی بودن را می آموزد.
«بن» (فالن)، معلم دبيرستان، با «لينزي» (باريمور) که کسب و کار موفقي هم دارد، آشنا مي شود. «بن» و «لينزي» در ظاهر وجه مشترکي ندارند، ولي به هرحال با هم جور مي شوند و رابطه ي عاطفي عميقي بين شان به وجود مي آيد. اما از شر و شور رابطه شان که کاسته مي شود، «لينزي» تازه پي مي برد که عشق واقعي زندگي «بن» چيست: تيم بيس بال ردساکس بوستن.
نيويورک، زمان حال. «ديويد کالاوي» روان کاو (دنيرو)، پس از خودکشي همسرش، هم راه با دخترش، «اميلي» (فانينگ) به شمال نيويورک مي رود. «اميلي» يک دوست خيالي براي خودش ساخته به نام «چارلي» که به شدت تحت تأثير نفوذ شيطاني او قرار دارد…
«سارا هاتينگر» (انيستن) با نامزدش، «جف ديلي» (رافالو) براي شرکت در عروسي خواهرش، «آني» (سوواري) از نيويورک به پاساداناي کاليفرنيا مي رود. او خيلي زود با خبر مي شود که فارغ التحصيل (کتاب و فيلم) با الهام از زندگي مادربزرگش، «کاترين» (مک لين) و مادرش شکل گرفته است...
«جیک ویگ» ( بارنز ) یک کلاهبردار حرفه ای است که تصمیم دارد به زودی بزرگترین کلاهبرداری عمرش را انجام دهد، که از طرفی هم برای انتقام مرگ دوستش است، اما…
هنگامی که آنا و خانواده اش در تعطیلات به خانه خود می رسند، آنها در میابند که خانه آنها توسط غریبه ای اشغال شده. این رویارویی فقط آغاز یک فرایند یادگیری دردناک است...
"دیوید" عکاسی مستقل و "کاتیا" زنی بیکار لس آنجلس را به مقصد صحراهای جنوب کالیفرنیا ترک می کنند تا برای مجله ای از صحنه های طبیعی عکاسی کنند. آنها به مسافرخانه ای در شهر "تونتی ناین" می روند. همه چیز برای آنها به خوبی پیش می رود تا اینکه چیزی وحشتناک سفر آنها را در آستانه پایان قرار می دهد...
زني براي گرفتن انتقام مرگ شوهرش، اقدام به بمب گذاري مي کند. اما بر اثر انفجار، افراد بي گناه به قتل مي رسند و او دستگير مي شود. در جريان بازجويي و محاکمه، زن و يک پليس به يک ديگر علاقه پيدا مي کنند..