یک سردبیر معروف مجله مد که مردی متعصب و زن ستیز بود، ناگهان صبحی از خواب بیدار می شود و می بیند که تبدیل به زن شده است. این اتفاق او را مجبور می کند تا دیدگاه خود را نسبت به زنان و جایگاه آنها در جامعه دوباره ارزیابی کند.
یک شاعر توانمند به دلیل سرودن اشعاری ضدّ شوروی، از اتحادیه نویسندگان شوروی در لیتوانی رانده میشود. کا.گ.ب او را به خدمت میگیرد تا با گروههای چریکی ارتباط برقرار کند و در ازای این کار، وعده میدهد که او را به جایگاه پیشین خود در میان نویسندگان برجسته شوروی بازگرداند.
در طول یک روز، سه زن از سه نسل مختلف در خیابانهای شهرک تاما نو قدم میزنند. هر زن درگیر غمها و احساس انزوا و تنهایی خود است و برای پیشرفت در زندگی تلاش میکند.
موضوع فیلم بسیار مناسب جامعه امروزی خواهد بود و پیام مهمی را به جامعه منتقل خواهد کرد، اما بدون هیچ گونه موعظه ای. این یک درام سیاسی تند و تیز خواهد بود.
در این کمدی جنایی تاریک، گروهی از مجرمان ولگرد وگاس فرد اشتباهی را میدزدند و شواهد مهمی را در محل جرم جا میگذارند. با نزدیک شدن سرنوشت به آنها، به نظر میرسد که نمیتوانند از اشتباه کردن دست بردارند.
فیلم داستان کاپیتان سابق سوات، "دانگ گو" را روایت میکند که در حین مأموریتی ناموفق که خود مسئولیت آن را بر عهده گرفته، به طور دائمی مجروح میشود. او که به تدریج از افسردگی خارج میشود، با بازگشت دشمن قدیمیاش روبرو میشود که دخترش را تهدید میکند.
ماریلُو و فیلیپ در دوران بازنشستگی خود به پرتغال سفر میکنند تا خانهی جدیدشان را به نوههایشان نشان دهند، اما با مشکلات متعددی از جمله خانهی نیمهکاره و گم شدن فرزندانشان روبرو میشوند. آنها دو روز فرصت دارند تا قبل از رسیدن والدین، فرزندانشان را پیدا کنند.
جیسون، دختری بیست و چند ساله، در تلاش است تا با فقدان مادرش و اعتیاد روزافزون پدرش به الکل کنار بیاید. او که با همسایهای خشن و زندگی عاطفی آشفته روبرو است، از کمک یک شَمَن محلی استفاده میکند.
یک ستاره شبکههای اجتماعی در جنگلهای کارولینای شمالی ناپدید میشود و دوستانش به دنبال یافتن او هستند. نادیده گرفتن افسانه سرزمین نفرینشده فقط اولین اشتباه آنها بود.
در غیاب خانواده، سامانثا، دختر شانزده ساله، آخر هفته را به تنهایی در خانه میگذراند، اما با ورود یک مزاحم به خانه، سامانثا در مخمصهای گرفتار میشود و باید در آن شب سرنوشتساز، بین مبارزه و فرار یکی را برگزیند.
پنج کودک که از یکدیگر جدا افتادهاند، با برنامهای از پدربزرگ خود به قلعهای میروند و در آنجا در یک بازی مرموز شرکت میکنند. در این بازی، کودکان ضمن سرگرم شدن، از پدربزرگشان درسهایی در مورد زندگی میآموزند.