مورگان در خانه خود مورد حمله یک فرد نقابدار قرار میگیرد و دقایقی بعد، همسر سابقش رادنی به محل میرسد. مقامات در حین بازجویی از رادنی متوجه تناقضهایی در داستان او میشوند و او را به عنوان مظنون اصلی این حمله معرفی میکنند. این داستان بر اساس یک اتفاق واقعی ساخته شده است.
خانوادهی ثروتمند مینارد زندگی بیدغدغهای دارند. آمون، پدر خانواده که علاقهی زیادی به شکار دارد، به دلیل ثروتشان هیچ حیوانی را نمیکشد و بدون مواجهه با هیچ مشکلی زندگی میکنند.
ساتا، رانندهٔ کامیونی که به دنبال همسری کاردان برای نظمبخشی به زندگی خود است، با زنی خودساخته که آرزوی ثروت و تجمل در سر دارد، هممسیر میشود. این تفاوتهای بنیادین، رابطهای نامتعارف را رقم میزند که هنجارهای سنتی عشق را زیر سؤال میبرد.
به وضعیت آسیبپذیر شکاف اقتصادی به ظاهر حلنشدنی در آمریکا میپردازد، در حالی که چشماندازی به طرز قابل توجهی امیدوارکننده برای آیندهی آن ارائه میدهد.
داستان زوجی که پس از جدایی طولانیمدت ناشی از یک تراژدی دوباره ملاقات میکنند. این دیدار کوتاه، یادآور عشق و صمیمیت گذشتهشان میشود، در حالی که درد و رنج جدایی را نیز آشکار میسازد.
در بورنئو، جایی در مرز جنگلهای استوایی، کریا صاحب یک بچه اورانگوتان میشود. در حالی که جنگل بیش از هر زمان دیگری در معرض خطر قرار دارد، کریا، سلای و میمون کوچک، اوشی، باید با چالشهای بسیاری دست و پنجه نرم کنند.
داستان واقعی و باورنکردنی یک خانواده ارمنی که مجبور به فرار از خانهشان در طول فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی شدند، و سفری را برای یافتن یک جامعه برای اینکه آن را خانه خود بنامند آغاز کردند.
در ژوئن سال 1944، گروه پارتیزانی ایوان رایکوف به حومۀ شهر اورشا برای انجام عملیات شناسایی فرستاده شد. اما حضور گروهی شکارچی، که مأموریت اصلی آن ها از بین بردن فعالیت های پارتیزانی در آن منطقه بود، این عملیات را با پیچیدگی هایی مواجه کرد.
ورا و ولف کوپر، پدر و مادر نینا و سایمون، با چالشهای شغلی و خانوادگی دست و پنجه نرم میکنند. دنیای آنها با تشخیص اختلال حرکتی نینا دگرگون میشود و آرزوی ولف برای "یک میلیون دقیقه" برای گذراندن لحظات خوب و باکیفیت را به یاد او میآورد.
یک مددکار اجتماعی با استفاده از هنرهای نمایشی سیرک، زندگی خود را وقف بازپروری کودکانی کرده است که در خیابانهای ناپل از تحصیل بازماندهاند. با این وجود، فعالیتهای او با مخالفت خانوادههای ساکن در آن محله مواجه میشود و شهامت این کودکان که با پاهای چوبین و بینیهای سرخرنگ خود جلوهگری میکنند، با واقعیتهای تلخ زندگیشان در تضاد قرار میگیرد.