یک شاعر چهل ساله در حالی که به تخت بیمارستان دستبند زده شده از خواب بیدار میشود. او که به قتل مادرش متهم شده، ادعا میکند که این کار از روی عشق بوده است: نقشهای برای کمک به مرگ مادرش و پایان دادن به زندگی خودش به طور همزمان.
در این داستان خیالی امروزی با روایتی نو، شاهزاده خانمی خودسر توسط جادوگری خبیث ربوده میشود و نامزد دانشور او، برای یافتن شاهزاده خانم، باید در یک ماجراجویی قهرمانانه از ذکاوت خود بهره گیرد. در همین حال، شاهزاده خانم نیز شجاعانه با ربایندگانش روبرو میشود و نقشهای جسورانه برای فرار طرح میکند.
یک تریلر خونین (چیزی شبیه به ترکیب آگاتا کریستی و منطقه Twilight) به "پشت صحنه" خودش تبدیل میشود، یک گفتگوی واقعاً پرحرف - گفتگویی درباره فیلم، درباره ترس، درباره داستان. نوعی فیلم که هرچه کمتر بدانی، بهتر است.
معلم جوانی علیه روشهای آموزشی قدیمی و منسوخ مدرسه، قد علم میکند، در حالی که پالکو، یک دانشآموز خارجی جدید، برای تطبیق با سیستم آموزشی سختگیر و طاقتفرسای مجارستان دستوپنجه نرم میکند. داستانهای آنها، بازتابی از ستم و فشار اجتماعی است.
داستان، زندگی یک قاتل حرفه ای را روایت میکند که با تزریق ماده فلجکننده به زنی اندوهگین، او را در معرض خطر مرگ قرار میدهد. این زن برای زنده ماندن، مجبور است پیش از آنکه بدن بیجانش به زمین بیفتد، فرار کند، مبارزه کند و پنهان شود.
یک دانشمند هواشناس که در حال جشن گرفتن سالگرد ازدواجش است، مجبور میشود جشن را نیمهکاره رها کند تا خانوادهاش و تمام آمریکای شمالی را از یک طوفان بسیار مخرب و باورنکردنی نجات دهد.
باربی، که زمانی یک مادر و شریک فداکار بود، با چالشهای جدیدی روبرو میشود زیرا به سن ۵۵ سالگی میرسد و به تاریکی، خشونت و پوچی فرو میرود، در حالی که با هویت، روابط و پیچیدگیهای زندگی خود دست و پنجه نرم میکند.
لیلا، زنی که در حرفه کفنودفن مردگان مشغول به کار است، در تکاپوی کشف حقیقت پشت پرده مرگ مرموز مادرش است. او در این راه دشوار، با ارواح سرگردان روبرو میشود و بار سنگین رازهای ناگفتهای که بر دوش دارد، او را رنج میدهد.
مالک دوست دختر خود را که بسیار خشک و رسمی بود، برای تعطیلات کریسمس به خانهاش میبرد تا با خانوادهاش آشنا شود. اما خانوادهاش او را دوست ندارند و نمیپذیرند. در این میان...
فیلم "حقالسکوت" نشاندهندهی شکلگیری سبک هیچکاک در اوایل کارنامهی هنری اوست. این فیلم، که در زمان گذار به فیلمهای ناطق ساخته شده، عناصری از تکنیکها و مضامین او را به نمایش میگذارد که بعدها در آثار بزرگترش نمود پیدا کردند.
استلا آرزوی اداره رستوران خانوادگی اش و ازدواج با دوست پسرش را در سر دارد، اما وقتی زندگی اش از هم می پاشد، او از این فرصت استفاده می کند تا در لندن سرآشپز شود.
هنگامی که روث برای پرستاری از فرزندان خانواده هریس استخدام میشود، او و بچهها درمییابند که فرد دیگری نیز آنها را از نزدیک میپاید. روث و یاسمین ناچارند برای دفاع از خود و برادر کوچکترشان، میکا، به مقابله برخیزند.