“ژان وال ژان “مردی فرانسوی که به خاطر سرقت نان دستگیر می شود از دست افسر پلیسی به نام “جاورت” فرار می کند.این تعقیب و گریز زندگی هردو آنها را تحت تاثیر قرار می دهد…
مارسی، ۱۹۲۵٫ بوکـسوری به نام «آلن» (وان دام) مردی است که با زنان بسیاری رابطه دارد، اما اشتباهی که مرتکب می شود این است که با «کاترینا»،محبوبه ی یکی از اراذل و اوباش معروف رابطه برقرار می کند. «آلن» برای نجات زندگی اش و برای این که مدتی طولانی از محیط دور باشد، تصمیم می گیرد به لژیون خارجی فرانسه در شمال افریقا بپیوندد…
"قصاب" به دلیل درگیری با مردی که قصد داشت دختر بیمارش را گمراه کند مدتی را در زندان می گذراند.او که می خواهد یک زندگی جدید آغاز کند دخترش را به یک موسسه می برد و به همراه معشوقه خود راهی حومه شهر می شود.آن زن به او قول یک قصابی جدید را داده است.اما با دروغ گفتن او "قصاب" تصمیم می گیرد به پاریس بازگشته و دخترش را پیدا کند...
به دليل بارش فراوان باران و سرايز شدن سيلاب ها، شهري کوچک در ايالت اينديانا به زير آب فرو خواهد رفت. تلاش براي تخليه ي ساکنان آغاز مي شود و «تام» (اسليتر)، به اتفاق عمويش، «چارلي» (آسنر)، مأمور جمع آوري پول هاي بانک ها در سطح شهر مي شوند تا آن ها را به جاي امني منتقل کنند. اما عده اي سارق که سردسته ي آنان «جيم» (فريمن) نام دارد، نقشه ي سرقت پول ها را مي کشند...
«سیدارت» (امیر خان) یک بوکسر تازه کار است، که گذراندن وقت با دوستانش را به کار کردن ترجیح می دهد. برادر بزرگتر او برای یک تبه کار مشهور کار می کند. سیدارت با دختری بنام «آلیشا» (رانی) آشنا می شود و فیلم در مورد داستان عشق سیدارت و آلیشا، و همینطور اصلاح شدن سیدارت، در پی یک سری ماجراها است...
“امار وارما” تهیه کننده برنامه خبر رادیو،زنی مرموز را در ایستگاه قطار می بیند.او عاشق زن می شود اما زن عشقش را پس زده با وجود اینکه به نظر به او علاقه مند می رسد.بعدها او می پذیرد با دختری که خانواده اش انتخاب کرده ازدواج کند اما به یکباره آن زن پیدایش می شود و…
: افسر پلیس سان فرانسیسکو فرانک کانر به هر دری میزند تا شخصی را برای اهدای مغز استخوان به پسر کوچکش بیابد و او را از مرگ حتمی بر اثر سرطان خون نجات دهد. فقط دیانای یک نفر با او مطابقت دارد که پیتر مک کیب یک آدمکش حرفهای شرور است...…
2 مرتبه نامزدی جایزه .اسکار. همچنین 36 جایزه و نامزد دریافت 21 جایزه دیگر.
داستان سفری احساسی و معنوی معلمی سابق که برای مردم بیسواد و پسری که مادر خود را به تازگی از دست داده و به دنبال پدر خود است که هیچگاه او را ندیده نامه می نویسد...
2 مرتبه نامزدی جایزه .اسکار. همچنین 5 جایزه و نامزد دریافت 8 جایزه دیگر.
ايست ووبرن مينه سوتا، سال 1979. دو چاه آب شرب اهالي شهر با پساب هاي صنعتي آلوده مي شوند و همه ي اهالي به کارخانه هاي محلي شک مي برند و آن ها را علت مسموم شدن آب، ابتلاي بعضي از کودکان شهر به سرطان خون و مرگ آنان مي پندارند. «آن آندرسن» (کويينلن)، مادري که پسرش مرده تصميم مي گيرد از صاحبان کارخانه ها شکايت کند...
زوج انگلیسی رسمی و متشخص، نایجل و فیونا برای هفتمین سالگرد ازدواج خود تصمیم گرفتهاند به هند بروند. آنها قرار است با کشتی به استانبول بروند که در طول سفر با زوجی دیگر آشنا میشوند...
زنی در خیابانهای شهر نیویورک پرسه میزند، سوار اتوبوس و قطار میشود، در بارها و کافیشاپها مینشیند، محلههای متنوع شهر را تجربه میکند، در حالی که به زندگیاش، تنهاییاش، و عشق نافرجامش فکر میکند...
دو نوجوان 17 ساله به نامهای فلیکس و الیزا در بازی نهنگ آبی با هم آشنا میشوند، عاشق هم میشوند و تصمیم میگیرند تا با هم آخرین چالش بازی را انجام دهند ...
دو دسته از دوقلوهای همسان به طور تصادفی در بدو تولد از هم جدا می شوند. چندین سال بعد، وقتی آنها به طور تصادفی در یک شهر هستند، مردم آنها را با یکدیگر اشتباه می گیرند و در همین حال سردرگمی و سوء تفاهم زیادی ایجاد می شود...