پس از گذشت دو سال از زندگی کارتیکا با هندرو و لیندا، تلاش هندرو برای به فرزندی گرفتن او با مخالفت سازمان بهزیستی روبرو میشود و این امر موجب میشود تا زندانیان بند ۷ و هندرو برای رسیدن به عدالت به روش خود اقدام کنند.
فیلم داستان کوانتای "بوسکو" آدامز را دنبال میکند که به جرم حمل ماریجوانا به 35 سال زندان محکوم شده است. او با کمک زنی که از طریق آگهی با او آشنا شده، برای دیدن دخترش فرار میکند ...
وقتی یک کارآگاه بازنشسته اداره پلیس نیویورک کتابی درباره ارتباطات خانوادگیاش با مافیا منتشر میکند، جنگی بین پلیسهایی که برای رئیس بزرگ جنایتکار شهر کار میکنند و افسرانی که تلاش میکنند آنها را به عدالت بکشانند، در میگیرد.
داستان واقعی، ناگفته و شگفتانگیز از تلاش گروهی از زندانیان برای فراری که ظاهراً غیرممکن بود، از نخستین اردوگاه مرگ نازیها، با هدف ارائه نخستین گزارش دست اول از هولوکاست.
رمانی از نویسندهای ممنوع میشود و نمایشش نیز به روی صحنه نمیرود. او در واکنش به این اتفاق، رمانی طنز میآفریند که در آن شخصیتی شیطانی به طور نمادین از عاملان این ماجرا انتقام میگیرد. با وجود آگاهی از عدم امکان انتشار، اما...
بامبینو و باوا در لاگوس ملاقات میکنند و به سرعت با هم صمیمی میشوند. در طول گشت و گذار در شهر، رابطهای عاطفی عمیق بین آنها شکل میگیرد، اما به دلیل دیدگاه منفی جامعه نسبت به ه.م.ج.ن.س.گ.ر.ای.ی، آنها با فشارهای اجتماعی روبرو میشوند.
پس از ناپدید شدن مرموز مردم و ظهور یک حکومت جهانی جدید، گروهی مقاوم به نام بازماندگان برای حفظ یک دارایی ارزشمند که امید بازماندگان فاجعه است، مبارزه میکنند.
داستان درباره دو رئیس باند تبهکاری در شهر نیویورک است که قبلاً با هم دوست بودند، اما اکنون به دلیل حسادت و خیانت، با یکدیگر دشمن شدهاند و برای تسلط بر شهر، با یکدیگر میجنگند.
سرگذشت او. دبلیو. گورلی، کارآفرین سیاهپوستِ پیشرو، و پایداری او در بنا کردن منطقهی گرینوود به کانون اقتصادی شکوفایی که به «والاستریت سیاهان» معروف شد، و چگونگی فائق آمدن بر سختیها در دههی ۱۹۲۰ در تولسا، ایالت اوکلاهما.
مرگ شیواجی، آغازی بر نبرد میان مراتاها و امپراتوری مغول بود. پسرش، سامباجی، رهبری جنبش مقاومت در برابر سپاهیان اورنگزیب را به دست گرفت. در بحبوحه جنگها و توطئهها، هر دو جبهه در راه کسب قدرت با موانعی روبهرو شدند.
یک معلم قربانی یک کلاهبرداری تلفنی میشود و تمام پساندازش را از دست میدهد. او متوجه میشود که هیچ راهی برای پس گرفتن پولش وجود ندارد. بعد از آن، اوضاع برعکس میشود و او خودش به یک کلاهبردار تبدیل میشود و شروع به کسب درآمد از این طریق میکند.
حمادا، دانشآموز دبیرستانی عدالتخواه، وقتی شاهد زورگویی به همکلاسی کوچکترش هاری میشود، مداخله میکند و از او حمایت میکند، که این اقدام باعث میشود هاری او را ناجی خود بداند.
داستان بر زندگی آرورا، کارگر پرتغالی یک انبار در اسکاتلند، تمرکز دارد. او در اقتصاد مبتنی بر کار موقت و تحت سلطه الگوریتمها، با احساس تنهایی و بیگانگی دست و پنجه نرم میکند و در میان خلوت و محدودیتهای محیط کار، در جستجوی معنا و ارتباط است.