داستان، حول محور دو جوان با پیشینههای متفاوت میچرخد که در دل یک کلانشهر با هم آشنا میشوند. این آشنایی، زندگی هر دو را دگرگون کرده و آنها را با احساساتی تازه روبرو میکند که نمیدانند چگونه با آن کنار بیایند.
یک دانشجوی جوان، برای گذراندن یک تابستان بیدغدغه به زادگاهش در خیخون، واقع در ساحل اقیانوس اطلس، سفر میکند و از روزمرگیها، تعهدات و دوست پسرش در مادرید رهایی مییابد.
رومن به همراه برادرش آلبرت و دوستانشان به سفر طبیعت گردی می روند. وقتی گروه متوجه می شوند که طعمه یک تیرانداز مرموز شده اند ، به زودی خود را در یک تلاش ناامید کننده برای بقا می بینند...
ژانگ، دستیار خجالتی خیاط، توسط مشتری مستبد خود خانم هوآ . پس از ملاقات با او، او را اغوا می کند تا مطمئن شود که او را در هنگام طراحی لباس هایش به یاد خواهد آورد و به زودی رابطه ای بین آن دو ایجاد می شود...
موسیقی آلبوم آینده Halsey ، یک ملکه باردار جوان ، لیلا را معرفی می کند ، هنگامی که او با عشق عشق مبارزه می کند تا در نهایت دریابد که توانایی ایجاد زندگی (و پایان دادن به آن) قدرت ماوراءالطبیعه را در او باز می کند...
مردی ثروتمند در حال گذراندن تعطیلات با عزیزانش در استراحتگاهی در آکاپولکو، مکزیک است تا زمانی که تماس تلفنی دریافت می کند. یک مرگ در خانواده رخ داده است و همه باید به خانه برگردند. با این حال، مرد وانمود می کند که پاسپورت خود را گم کرده است که بازگشت او را به تاخیر می اندازد...
آنجل مرد جوانی با ناتوانی شناختی است که تمرین می کند تا یک ورزشکار بزرگ باشد، او در مسابقات پیروز می شود و از این طریق به شناخت و عشق پدرش خوزه سانتوس دست می یابد...
زندگی کردن و دوست داشتن در 18 سالگی، غوطه ور شدن در روزها و شب های بی دغدغه تابستان، از دست دادن ناگهانی بهترین دوستت و فهمیدن اینکه هیچ چیز برای همیشه ماندگار نیست. زمان برخوردهای سرنوشت ساز برای تولد دوباره است...
ماچیک از پدرش برای رفتن به یک قرار ملاقات پول میخواهد. پدرش که ثروت خود را از راههای پرماجرا به دست آورده، انتظارات بالایی دارد و قصد دارد ببیند که آیا پسرش جسارت و میل به خطر کردن را از او به ارث برده است یا نه.