داستان درباره پسری به نام "یونگ بلاک" است که در محله ای فقیر به دنیا می آید. او به دلیل آزار و اذیت دوست پسرهای مادرش از مردان متنفر می شود. او به دنیای مواد مخدر کشیده می شود و برای زنده ماندن دست به دزدی می زند. او در زندگی خود عشق و دوستی را تجربه می کند، اما در نهایت تنها و بی اعتماد باقی می ماند.
1945، لنینگراد. جنگ جهانی دوم، شهر را ویران کرده است، ساختمانهای آن را تخریب کرده و شهروندان خود را از نظر جسمی و روحی در تنگنا قرار داده است. دو زن جوان در تلاش برای بازسازی زندگی خود در بین ویرانه ها، به جستجوی معنا و امید می پردازند ...
پلیسی برای پیوستن به تیپ ضد جرم مونتفرمیل به پاریس نقل مکان می کند. او از دنیایی زیرزمینی پرده برداری کرده که تنش های میان گروه های مختلف در آن ادامه ی داستان را رقم می زند.
در سواحل داکار در ساحل اقیانوس اطلس، برج مدرنی در حال ساخت است و کارگرهای ساختمانی این برج چندماهیست حقوق نگرفتهاند و حالا برای رسیدن به آیندهای بهتر تصمیم آن دارند شبانه از راه دریا از کشور فرار کنند اما ماجرا به همین سادگیها نیست. سلیمان، کارگر ساختمانی، دل در گروی آدائه دارد و آدائه نامزد فرد دیگریست…
در روستایی کالیفرنیا، آنا میزبان جشن سال نو است. نینا، دوست دیرینه دبیرستانی به طور غیرمنتظره ای ظاهر می شود و احساسات ماریا را آشکار می کند. در طول شب، ماریا با احساسات خود مبارزه می کند..
یک جوان با استعداد و زیبا که مبتلا به سلول داسی شکل است، بر انگ اجتماعی، تعصب و عزت نفس پایین خود غلبه می کند تا به موفقیت شغلی، ازدواج و مادری دست یابد....
چهار برادر که در تلاش برای زندگیی آرام هستند، با وقوع یک حادثه غیرمنتظره، دوباره به دنیای جرم و جنایت کشیده میشوند و در تقابل با مجرمان خطرناک قرار میگیرند.
در شهر جدید رم، درگیری شدیدی بین یک هنرمند آرمانگرا و یک شهردار حریص بر سر آیندهی شهر در جریان است. دختر شهردار نیز که عاشق هنرمند است، در این کشمکش گرفتار شده است.