نوح دیویس کشیشی در یک جامعه مرفه است. او پس از از دست دادن همسرش افسرده است. دوست قدیمیاش که در یک محلهی فقیرنشین و پرخطر شهری یک کلیسا تأسیس کرده، با او تماس میگیرد. با نزدیک شدن کریسمس، او وسایلش را جمع میکند و با دو دخترش به کلیسای خیابان نجات نقل مکان میکند. اکنون آنها باید با چالشهایی که در این جامعهی جرمخیز با آن روبرو هستند، دست و پنجه نرم کنند.
وقتی Fasteners یک خانه تعطیلات خانوادگی قدیمی را به ارث می برند ، خیلی زود متوجه می شوند که توسط سگ اجدادشان ، سوفی ، مورد تعقیب قرار گرفته است. هومر ، طلاییاب آنها ، با سوفی دوست می شود و متوجه می شود که او فقط بدنبال خانواده ای است که دوست داشته باشد...
مایکا ماتیاس، بازیکن بیسبال، و پسر کوچکش بابی، طرفداران پر و پا قرص تیم لیدز یونایتد هستند که در آمریکا سرگردان شدهاند. آنها با نامهای مستعار و با یک کامیون قدیمی خراب به جامعه سنتی و آرام «آمیش»ها در «شوگر کریکِ» اوهایو میرسند. سه خواهر آمیش که یک مهمانخانه قدیمی را اداره میکنند، از آنها حمایت کرده و مایکا را به عنوان تعمیرکار استخدام میکنند. این امر باعث برانگیختن سوءظن یک نفر در شوگر کریک میشود...
خواهران دمپسی فیلمی درباره قدرت باور به رویا ، نیروی پیوند خانوادگی و تمایل به کنار گذاشتن یک چیز مطمئن برای چیزی است که باعث می شود زندگی در کل ارزش زندگی داشته باشد...
"سام به زندان راونزهد محکوم شده است که توسط نگهبانانی نگهداری میشود که نظارت سختی دارند و هر کسی را که تلاش برای فرار کند، بی رحمانه پیگیری میکنند...
وقتی یک یتیم تنها، عینکی را پیدا میکند که به طرز شگفتآوری، استفادهکننده از آن را قادر میسازد تا ارواح را ببیند، زندگی او به یک کابوس زنده تبدیل میشود.
هنگامی که لوکاس ۱۳ ساله به تعطیلات رفته بود ناگهان خود را در یک سرزمین ناشناخته ، با کشتی ارواح و موجودات ماقبل تاریخ می یابد. او که سعی می کند موجودی زنده ای در آن سرزمین پیدا کند ناگهان صدای رادیویی را می شنود و آن رادیو او را به داخل جنگل می برد جایی که اوکاس یک دختر زیبا را آنجا می بیند که ادعا می کند از سال ۱۹۵۰ آمده است حالا آن ها با هم سعی می کنند تا بتوانند از آن جا بیرون بروند و …..
راب براون، رئیس باند سرخپوستها، برای پنجمین بار به زندان میرود و باید با نقش خود در گسترش مواد مخدر در جامعهاش روبرو شود. شاگرد او، کوین، آرزو دارد که جای او را به عنوان بزرگترین فروشنده مواد مخدر بگیرد.
برای ترمیم وجهه خدشه دار خود، یک ستاره راک خسته به طور علنی تصمیم می گیرد که آرزوی کریسمس یک کودک "بابانوئل عزیز" را برآورده کند. پس از اینکه با اکراه موافقت کرد تعطیلات را در یک شهر کوچک بگذراند و در کنسرت کریسمس تعطیلات محلی اجرا کند، از احتمال ماندن در خانه یک خانواده صمیمی و صمیمی ناراحت میشود، اما به زودی ارزش واقعی آنها را درک میکند.
لاسه و ماجا تابوتی را پیدا میکنند که به مدت 250 سال در یک کلیسا مخفی بوده است و سه فرزند بلافاصله ادعای ارث خود را دارند. با این حال، زمانی که تابوت به طور ناگهانی دزدیده می شود، قضیه پیچیده می شود...