دو تن از طرفداران تونگایی به نامهای ماکا و ونی برای حضور در بازی مهم راگبی تونگا و فرانسه، تصمیم میگیرند یک گروه برای نواختن موسیقی سنتی تونگایی تشکیل دهند...
یک جوان 16 ساله خجالتی به نام روبی گیلمن می فهمد که او وخانواده اش نسلی از کراکنها (هشت پاهای افسانه ای) هستند که به صورت انسان درآمده و در حال زندگی بین آن ها هستند، او که تنها خواسته اش جا افتادن در مدرسه بود حال باید نسل بعدی کراکن های سلطنتی باشد...
وقتی بلا متوجه می شود که کمک مالی برای مرکز نجات سگ او متوقف شده است، به جی آر ، سربازی که به سرعت به یکی از نجات دهندگان او، یک ژرمن شپرد به نام ایندیه وابسته می شود، روی می آورد...
بلیپی و میکا با گروه دایناسورهای پارک رنجر آشر در مزرعه T-Rex برخورد میکنند. پارک رنجر آشر از بلیپی و میکا برای کمک به پیدا کردن تخمهای دایناسور گمشده خود درخواست میکند...
یک نوجوان ماجراجو و مادربزرگش نگهبان دروازهای جادویی به سرزمین دایناسورها هستند. یک دایناسور کوچک به نام جونیور تصمیم میگیرد در این دنیا بماند و به طور تصادفی با گروهی از جنایتکاران برخورد میکند که قصد دارند یک طرح شرورانه را اجرا کنند. وندی با پسری به نام کورتیس همکاری میکند تا شهر را نجات داده و جونیور را به خانه بازگرداند...
لینکلن لود و بهترین دوستش کلاید، از مراسم هالووین خانواده لود صرفنظر می کنند تا در یک مهمانی فوق العاده که توسط بچه باحال مدرسه، زاندر، برگزار می شود شرکت کنند و خواهرانشان را برای برنامه ریزی رویداد سالانه و اجرای باشکوه محله رها می کنند...
در دنیایی که انسانها و حیوانات انساننما در کنار هم زندگی میکنند، گروهی از حیوانات جنایتکار به نامهای آقای گرگ، آقای پیرانا، آقای مار، آقای کوسه و خانم رتیل برای جلوگیری از گذراندن دوران زندان، توافقی را انجام دادهاند. هنگامی که با آقای گرگ شروع به لذت بردن از این سبک زندگی جدید میکنند، یک شرور جدید ظهور میکند...
فرزندان بزرگترین جاسوسان مخفی جهان به طور ناخواسته به یک توسعهدهندهی بازی قدرتمند کمک میکنند تا یک ویروس رایانهای را آزاد کند. این ویروس باعث میشود که او بتواند بر روی همهی فناوریها کنترل پیدا کند. حال آنها باید خودشان جاسوس شوند تا والدینشان و جهان را نجات دهند....
مگان به عنوان رئیس تیم تشویق کننده های مدرسهی محلی، در تعطیلات کریسمس توسط پدرش برای کار در بانک غذا محلی داوطلب شده است. مگان ناراحت است زیرا میخواست خرید و وقت خود را با دوستان صمیمیاش بگذراند. اما از طریق کار داوطلبانهاش، مگان چگونگی “کمک به دیگران” به جای “دستیافتن به آنچه میخواهد” را یاد میگیرد. همچنین، او در طول این راه، رابطههای جدید دوستانهای را برقرار میکند...
کارل با بی علاقگی قبول میکند با خانمی به سر قرار برود، اما اصلا نمیداند قرار گذاشتن این روزها چگونه است. سگ مهربانش داگ برای آرام کردن اضطراب او به او توصیههایی میدهد ...
بای زه، یک پزشک کونلون، برای درمان هی لینگ از یک بیماری مرگبار، پس از تخریب تصادفی یک جزیره، تبعید می شود. هفت سال بعد، او به جزیره باز می گردد تا کارش را جبران کند. در جزیره، او با یک کیلین به نام یی روبرو می شود که ...