سه شخصیت به نامهای «برف، چای و عشق» در حین فرار از زندان، به توانایی سفر در زمان دست مییابند. در این میان، جنگی بزرگ در حال وقوع است و امپراتورها به دنبال قدرت و ثروت هستند. زمان برای نجات افرادی که باید نجات پیدا کنند، در حال اتمام است.
پس از دریافت فراخوانی غیرمنتظرهای از اجداد راهنمای خود، موآنا باید به دریاهای دوردست اقیانوسیه و آبهای خطرناک و از دست رفتهای سفر کند تا ماجراجوییای را تجربه کند که هیچگاه با آن روبرو نشده است.
مردی بیهدف به نام کاستیکا به طور ناخواسته نامزد ریاست جمهوری میشود. حزب حامی او فاسد است و قصد دارد با شکست در انتخابات به اختلاس ادامه دهد، در حالی که کاستیکا فقط به فکر حل مشکل جای پارک همسایهاش است.
"آن"، یک معلم یوگا است که در تلاش برای یافتن آرامش درونی است. با این حال، او با چالشهای زیادی روبهرو است: یک خانواده پر سر و صدا و پر انرژی، زندگی عشقی ناموفق و ناتوانی در رد کردن درخواستهای دیگران که او را مجبور میکند همیشه درگیر حل مشکلات دیگران باشد.
دانشآموزان سال آخر دبیرستان، در آخرین سال تحصیلی خود، باید برای کسب دیپلم خود تلاش کنند و همچنین در مسابقات المپیک زمستانی بین مدارس، که رقابتی نفسگیر است، به پیروزی دست یابند.
تونی، مادری تنها، پنج فرزندش را بزرگ میکند. این وظیفه، همچون شغلی تماموقت، وقت او را پر میکند. او علاوه بر این به آوازخوانی مشغول است و بیست سال پیش، آهنگی موفق را روانه بازار کرده بود. اکنون که دو فرزند ارشدش آماده رفتن به دانشگاه میشوند، تونی با این پرسش روبروست که پس از ترک خانه توسط تمامی فرزندانش، چه خواهد کرد؟
یک قاتل حرفه ای که فکر می کرد دوران کاری اش به پایان رسیده، وقتی از طرف شرکت برای آموزش یک قاتل جوان و با استعداد به نام ویلبورگ فراخوانده می شود، هیجان زده شده و دوباره به کار بازمی گردد.
جوآن دیگر عاشق ویکتور نیست، اما احساس میکند که با او صادق نیست و این او را آزار میدهد. آلیس، بهترین دوستش، به او اطمینان میدهد: خودش هم نسبت به شریک زندگیاش، اریک، احساس شور و اشتیاق ندارد،پس از آنکه جوآن ویکتور را ترک میکند و ویکتور ناپدید میشود، زندگی آنان دستخوش تحولات ناگوار میگردد...
داستان درباره مربی شکست خورده ای است که به تیمی از دختران والیبالیست می پیوندد. این تیم، همواره بازنده بوده و برای حفظ بقا، تنها به یک پیروزی نیاز دارد. اگر آن ها حتی یک مسابقه را ببرند، مالک تیم از انحلال آن صرف نظر خواهد کرد.
تاکاگی، پس از گذراندن دوران نوجوانی، این بار به عنوان مربی به مدرسه متوسطه سابق خود بازمیگردد. او در آنجا با نیشیکاتا، همکلاسی شیطان و بازیگوشی که زمانی او را دست میانداخت و اکنون معلم ورزش شده است، مجدداً برخورد میکند...
در دوران دبیرستان، ژو شیائوچی در همان نگاه اول عاشق یونگچی شد، اما او مخفیانه مراقبش بود و دختر بدون خداحافظی رفت. حالا 15 سال از آن زمان می گذرد و او هنوز هم دلتنگ اوست ...
جو، هنرمند سیرک خیابانی، با گروهی از دلقکهای حرفهای آشنا میشود و به آنها میپیوندد. او در بیمارستان، شاهد تلاشهای این دلقکها برای شاد کردن بیماران و خانوادههایشان است.
داستان در مورد یک زن افسر زیردریایی و مرد مهماندار هواپیما است. آنها در یک توقف بین پروازی با هم آشنا میشوند، اما رابطهشان خیلی زود قطع میشود. مرد، علیرغم شرایط و موقعیت نظامی، به زن علاقه دارد و او را دنبال میکند...