در دل کوههای یوتا، مردی در کنار دستمال کاغذی باهوش خود، ماجراجویی بزرگی را آغاز میکند. آنها با تاریکی مطلق میجنگند و در این نبرد نفسگیر، دنیا را از شر شیطانی هولناک نجات میدهند. در این سفر پرفراز و نشیب، آنها درک میکنند که عشق حقیقی چه قدرتی دارد.
خانوادهای که نقشه سرقت از یک فروشگاه بزرگ را در سر دارند، با ورود به محل سرقت، در کمال ناباوری با گروهی از سارقان مسلح روبرو میشوند. این تقابل غیرمنتظره، سرآغاز اتفاقاتی هولناک و پرفراز و نشیب خواهد بود.
داستان این فیلم در مورد یک گروه موسیقی به نام "عیسی مسیح" است. این گروه هرگز در واقعیت وجود نداشته، اما دو تا از آهنگهای کوتاه آنها در پلتفرمهای استریمینگ منتشر شده و دو بار در لیسبون به طور کامل به فروش رفته است.
شاهزاده لو، وارث تاج و تخت پادشاهی لوسبرا، زندگی بیخیالی را سپری میکند و با شوخیهایش اوقات خانواده و دوستانش را تلخ میکند. با این حال، طبق افسانهها، زمانی که او به 18 سالگی برسد، با اژدهای شرور افسانهای روبرو خواهد شد و مردم سرزمین میانه را نجات خواهد داد. با وجود این پیشگویی، او خطری قریبالوقوع را باور ندارد و ترجیح میدهد خواهرش، شاهدخت افسونشده (جی آلپارون) و همه کسانی که در کاخ کار میکنند را دست به سر کند.
داستان راجع به دختری است که از کودکی آموزش دیده و برای (سازمان جاسوسی آمریکا) کار می کند ولی از این شغل خسته شده و می خواهد یک زندگی عادی داشته باشد. او در یکی از ماموریت ها وانمود می کند مُرده است و با یک شخصیت جدید وارد زندگی تازه ای می شود، ولی فرار از دست ” سازمان سیا ” به این آسانی ها نیست و آن ها بالاخره ا او را پیدا می کنند….
آلخاندرو، طراح بااستعدادی از السالوادور، در نیویورک برای زنده کردن ایدههای عجیب و غریب خود تلاش میکند. با تمام شدن ویزای کاریش، یافتن شغلی در کنار هنرمندی غیر عادی تنها امید او برای ماندن در کشور میشود...
داستان در اواخر دهه ۱۹۹۰ رخ میدهد. ویوک، پسر ۱۷ سالهای است که برای آماده شدن برای آزمون ورودی فوقالعاده دشوار موسسه فناوری هند (معروف به "MIT هندوستان") به یک مدرسه شبانهروزی فرستاده میشود.
دو پدربزرگ به نامهای جری و تام با یکدیگر در تلاش هستند تا نظر و محبت نوههای خود را جلب کنند. این رقابت، لحظات طنز و سرگرمکنندهای را به وجود میآورد و نشان میدهد که پدربزرگها تا چه حد برای جلب توجه نوههایشان حاضر به تلاش و تظاهر هستند.
یک بارمن که کارش ترکیب نوشیدنیهاست و به شدت تحت فشار پرداخت بدهی است، برادرش که نگهبان تندخویی است را راضی میکند تا بدون اطلاع صاحبان کلوپی که در آن کار میکند، با هم یک جشن مجردی برگزار کنند.
مارگریت و مارگو هر دو 12 ساله هستند و هر کدام خانواده، دوستان، مشکلات و دوران خاص خود را دارند. با این تفاوت که مارگریت در سال 1942 و مارگو در سال 2020 زندگی میکنند. ناگهان، یک صندوق جادویی اسرارآمیز آنها را به دوران یکدیگر میفرستد.
موریس که به اجبار برای ترک اعتیاد و سر و سامان دادن به زندگیاش به مرکز "رویای شیرین" فرستاده شده، برای بازگشت به زندگی عادی، مربیگری تیمی آشفته از همخانههایش در سافتبال را قبول میکند.
یک دلال هنری بیرحم و نقاش گوشهگیر و دوست دیرینهاش، حاضرند برای نجات خود، همه چیز را به خطر بیندازند و یک نقشه عجیب و غریب و دیوانهوار را اجرا میکنند.