هانا، دختری ده ساله، پس از یک سونامی همه چیز خود را از دست میدهد و توسط خویشاوند دوریاش، جونگو، به فرزندی پذیرفته میشود. آنها هر دو از فقدان عمیقی رنج میبرند و در تلاشند تا در هوکایدوی سردسیر، این خلأ را پر کنند. جونگو به عنوان آشپز در گارد ساحلی کار میکند و اغلب هانا را تنها میگذارد.
زن و شوهر جوانی که در یک "طلسم خشک" جنسی شش ماهه گیر کرده اند، تصمیم می گیرند زندگی عاشقانه خود را با داشتن شریک در یک شب با یک زوج دیگر دوباره احیا کنند. اما..
یک دانشجوی کالج یک تجارت تابلوهای تبلیغاتی را به ارث می برد و به طور ناخواسته وضعیت دوستیابی خود را در حالی که سعی در فروش فضای تبلیغاتی دارد تبلیغ می کند...
تسوکاسا زمانی که دانش آموز دبیرستانی بود دچار تصادف شدید رانندگی شد. او هنوز از عوارض آن تصادف رنج می برد، با اختلال حافظه و نیاز به استفاده از ویلچر می باشد. تسوکاسا عاشق راننده تاکسی ماساکی می شود. آنها با وجود مشکلاتی که دارند سعی می کنند در کنار هم خانواده ای شاد بسازند، اما با یک موقعیت جدی دیگر مواجه می شوند.
داستان پسری به نام ویل هست که ثروتمند است و زندگی موفقی داره ولی در یک حادثه ناگوار توانایی حرکتش رو از دست میده و ادامه زندگیش رو مجبوره ک با ویلچر سر کنه از طرفی دیگه دختری به نام لو دنبال شغل میگرده و پرستار ویل میشه و …
از بین دوستان صمیمی دیدم، اسرا و زینب، تنها دیدم مجرد مانده است. اسرا در حال آماده شدن برای ازدواج با مرت است و زینب قبلا با ارگون ازدواج کرده است. دیدم استراتژی های زیادی را روی دوست پسرش جم امتحان می کند که در کتابی به نام "راهی که به ازدواج می رود" خوانده بود، اما هیچ کدام موفق نبودند.
وقتی دو نفر که دیگر به عشق اعتقادی ندارند همدیگر را پیدا می کنند، هیچ چیز نمی تواند مانع شکوفایی عاشقانه آنها شود ، به جز یک نمایش مسخره بازیگوشی از اشتباهات، دخالت ها و هویت اشتباه....
یک دانشجوی خجالتی که شیفته یک پسر رقصندهی نیویورکی شده، به بهانه ساخت فیلم مستند درباره او، او را تعقیب میکند. این دو تنها با نامهای مستعار "داک" و "گو" یکدیگر را میشناسند.
مرد جوانی که برای فیلم های ترسناک و اکشن کار می کند عاشق یک مدل عجیب و زیبا می شود که تازه از آمریکا آمده است. با این حال این زن مرموز راز تاریک و تکان دهنده ای را در قلب خود پنهان کرده...