در سال 1348، با وحشت مرگ سیاه که اروپا را فراگرفته بود، سربازان انگلیسی از جنگ با یک نجیب زاده فرانسوی به عنوان گروگان به خانه باز می گردند. هنگامی که مردم روستای محل زندگی خود به زودی شروع به مردن می کنند، اعتقاد بر این است که مرگ سیاه یک بار دیگر رخ داده است. با این حال، دلایل تاریک دیگری در پس مرگ های ناگهانی وجود دارد.
چهار زندانی فرار میکنند و در یک صومعه سیسترسی پناه میگیرند، جایی که هیچ چیز آنطور که به نظر میرسد نیست. در انزوا از بقیه جهان، کابوسی در میان فراریان آغاز میشود، کسانی که حاضرند برای محافظت از آزادی خود و راهبانی که گروگان آنها هستند، بکشند.
برنده 1 جایزه اسکار. همچنین 42 جایزه و نامزد دریافت 45 جایزه دیگر.
«آلیسیا» (واتلینگ) و «لیدیا» (فلورس) به حالت اغما فرو رفته اند؛ یکی بر اثر حادثه ی رانندگی و دیگری در جریان مسابقه ی گاوبازی. در حالی که «بنیگنو» (کامارا) دل باخته ی «آلیسیا» ست و «مارکو» (گراندینتی) دل باخته ی «لیدیا».
شش جوان بزرگسال در حین اقامت در یک عمارت دورافتاده، شیاطین درونی خود را در طول یک بازی ساده به نام «تابو» آشکار میکنند. آنها یک سال بعد دوباره دور هم جمع میشوند، اما خیلی زود متوجه میشوند که یکی از آنها به خاطر خطاهای اخلاقیشان قصد کشتن بقیه را دارد.
یک مرد رؤیاهای هولناکی از افراد مرده، از جمله مادرش و قربانیان یک قاتل سریالی محلی، میبیند. کارآگاهِ در حالِ پیگیریِ قتلها برای حلّ پرونده به دنبال کمک او میرود.
وقتی اسکوبی و باند در یک بازی ویدیویی که برای آنها ساخته شده است گرفتار می شوند، باید با 'ویروس فانتوم' مبارزه کنند. برای فرار از بازی، آنها باید سطح به سطح بالا بروند و یک بار برای همیشه بازی را شکست دهند...
برنا اسکات سگ ها را برای تیم های جستجو و نجات آموزش می دهد. وقتی او و همدم سگ وفادارش یک دختر ربوده شده را از رودخانه نجات می دهند، متوجه می شود که یک قاتل زنجیره ای در حال فرار است...
سارا، یک هنرمند طراح چهرهنگاری پلیس، توسط یک فرد سادیست به نام تئودور گری، وحشیانه مورد حمله قرار میگیرد. ده سال بعد، گری از زندان آزاد میشود و فقط یک فکر در سر دارد: انتقام.
یک روانشناس از برنامه رادیویی خود برای کمک به زنان تنها استفاده می کند، اما متوجه یک قاتل می شود و وقتی عمیق تر به دنبال آن می رود ، قربانی بعدی خودش می شود...
شب کریسمس. فرانک هرینگتون در مسیری که به سمت خانه خانوادهاش میرود، برای اولین بار پس از 20 سال، تصمیم میگیرد میانبر را امتحان کند. این بزرگترین اشتباه زندگی اوست...