یک تکتیرانداز سابق ارتش که از جنگ برگشته، به دلیل اختلال استرس پس از سانحه، در زندگی روزمره با مشکلات زیادی روبرو است و نمیتواند بین واقعیت و توهماتش فرق بگذارد.
در روزهای پایانی جنگ جهانی دوم، دیک دینامیت و گروه نامنظم کماندوییاش که وظیفه کشتن نازیها را بر عهده دارند، باید جلوی گروهی از دانشمندان دیوانه آلمانی را بگیرند که میخواهند مردم نیویورک را به زامبیهایی گوشتخوار تبدیل کنند.
استلا برای مراقبت از مادرش به زادگاهش برمیگردد. او که هنوز از ناپدید شدن پدرش رنج میبرد، ناگهان با او از طریق یک رادیو قدیمی تماس میگیرد. حالا استلا باید با استفاده از یک دستگاه خاص، در زمان سفر کند تا پدرش را به خانه بازگرداند.
در آیندهای نزدیک، یک زیستشناس حفاظت از محیط زیست با کمک هوش مصنوعی برای مبارزه با انقراض تلاش میکند. اما با ورود یک مسافر مرموز با گذشتهای مبهم، تنش در این رابطه سه نفره به اندازه دنیای آلودهای که در آن زندگی میکنند سمی خواهد شد.
دو خواهر و برادر از هم جدا شده به مزرعه پدر دانشمندشان که اخیراً فوت کرده است میروند تا کار ناتمام او را بفهمند. آنها به زودی موجودی شیطانی را کشف میکنند که میلیونها سال در زمان و فضا دفن شده بود، آزاد شده و شروع به ایجاد آشوب کرده است.
پس از فروپاشی تمدن، شمار اندکی از بازماندگان به ناچار به آدمخواری روی آوردند. جوانی شجاع باید با قبیلهای وحشی مبارزه کند که پدرش را به قتل رساندهاند و داروی حیاتبخش دوست دخترش را نیز به سرقت بردهاند
داستان پیدایش اُپتیموس پرایم و مگاترون، دو رباتی که بعدها به دشمنان سرسختی بدل شدند، اما روزی دوستان صمیمی و برادرانی بودند که سرنوشت سیاره سایبرترون را برای همیشه دگرگون کردند، هنوز ناشناخته مانده است.
در دنیایی که جادو همه چیز است، آستا، پسری که بدون هیچ قدرت جادویی به دنیا آمده است، قصد دارد به "شاه جادوگر" تبدیل شود، تا بر ناملایمات غلبه کند، قدرت خود را ثابت کند و سوگند خود را با دوستانش حفظ کند...
آپوروا، جوانی که توانایی عجیبی در کنترل پلک زدن دارد، در بنگلور زندگی میکند و رازی بزرگ را از مادرش پنهان میکند. اما زمانی که یک پیرمرد به او خبر میدهد که پدرش زنده است، زندگی آرام او به هم میریزد و توانایی ویژهاش به یک مشکل بزرگ تبدیل میشود.