حومه شهر وین در خلال تابستانی گرم؛ معلمی با یک مسافر سر راهی، یک بازرس خصوصی فراری، زوجی با مشکل جدی زناشویی و مردی سالخورده که سالها پیش همسر خود را از دست داده روبرو می شود و...
"گابریل انگل" قاتلی سریالی که مدتها تحت تعقیب بود در یک عملیات بزرگ پلیسی دستگیر می شود."مایکل مارتینز" به شهری بزرگ سفر می کند تا از او بازجویی کند.او درگیر یک پرونده قتل وحشیانه بوده و امیدوار است با گرفتن اعتراف از "انگل" پرونده را ببندد.برخورد این دو مرد با یکدیگر اعتقادات "مایکل" را تغییر داده و او را تبدیل به تهدید خطرناک می کند...
1 مرتبه نامزدی جایزه .اسکار. همچنین 6 جایزه و نامزد دریافت 1 جایزه دیگر.
در سالهاى اوج جنگ جهانى اول ، زندانيانى از كشورهاى مختلف متفق در بازداشتگاهى آلمانى به اسارت در آمدهاند. بعد از اینکه چندین مورد فرار اتفاق می افتد، زندانی ها را به یک قلعه خوفناک منتقل می کنند که به نظر می رسد فرار از آن غیر ممکن باشد...
"کورنیلوس" منتقدی پرمدعا زندگینامه ای درباره ویولون زنی مشهور می نویسد و برای انجام اینکار باید چند روزی را در خانه او سپری کند. او مقدماتی برای مصاحبه با او تدارک ندیده اما با استفاده از زنانی که با او رابطه دارند اطلاعات زیادی در مورد زندگی خصوصی آهنگساز به دست می آورد...
دو دزد جواهر، « گاستون » ( مارشال ) و « لیلى » ( هاپكينز ) با يكديگر هم دست مىشوند و دارايى « ماريت كولت » ( فرانسيس )، بيوه ى جوان و ثروتمند را بالا بكشند.
در سال 1953، یک پسر حساس فرانسوی از همسایه خود می شوند که خانواده اش یهودی است. او تبدیل به یک پزشک شده و در نهایت لایه های پنهان تاریخچه خانوادگی خود را آشکار می کند و...
مکانی در اروپا وجود دارد که یاد آوره یک حادثه دردناک است ، مردمانی که در کارخانه ای به خاکستر تبدیل شدند ، این مکان به روی عموم باز است و هر ساله هزاران نفر از گردشگران به عنوان باد بود یه این مکان سفر می کنند ...
در اواسط جنگ جهانی اول 9 سرباز انگلیسی در پی تسخیر سنگر های دشمن هستند که یک سنگر را تسخیر می کنند و همه در آنجا مرده اند به جز یک نفرکه از سربازان آلمانی هست و او را اسیر میکنند. سرباز آلمانی به آنها اخطار میدهد از اینجا برید در اینجا شیطان هست اگر نروید...
فیلم تصویری از زندگی هنرمند اتریشی "گوستاو کلیمت"، کسی که نقاشیهای خشنش تبدیل به نماد هنر نو در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم شد را ارائه می کند...
"جولی" دانش آموزی برلینی است که پس از تصادف اتفاقی با لیموزین یک تاجر ثروتمند به او بدهکار می شود.او که آپارتمانش را ترک کرده به همراه دوست پسرش "پیتر" و دوست او "جان" وارد عمارت مجللی می شوند و پیامی بدون نام از خود به جای می گذارند که...
"دنیل" معلمی جوان است که برخلاف دیگران می خواهد تابستان را در هامبورگ بماند."جولی" فروشنده اجناس دست دوم می خواهد او را شناخته و یک انگشتر با خورشیدی رویش به او بفروشد که نشان از آشنا شدن دختری با او است.روز بعد به نظر می رسد پیشبینی "جولی" به طریقی درست از آب در آمده و...