در سال 1492. در میان خدمه کاپیتان کریستف کلمب، سه مرد سفر می کنند که باید تا به حال مرده بودند. آنها با شرکت در این سفر نامشخص توانسته اند از سرنوشت غم انگیز خود در امان بمانند. وقتی به جزایر قناری می رسند فرار می کنند و یکی از بادبان های کشتی را با خود می برند...
ماکسیما، برتا و کارولینا از فعالان لاتین هستند. آنها به طور خستگی ناپذیر علیه اقدامات وحشیانه شرکت های چند ملیتی علیه طبیعت و مردم بومی در پرو، هندوراس و برزیل می جنگند...
سیسیلیا پس از سکته قلبی به مزرعه پدرش می رود. در خانه دوران کودکی خود با مادری آشنا می شود که مدت هاست درگذشته مانده که حضورش در گذشته ای دردناک که توسط دنیای طبیعی اطرافشان همخوانی داشته ، زنده می شود...
آلیکسو پاز "کودک آتش" است: بازمانده یک تصادف غم انگیز که باعث سوختگی شدید در 91٪ بدنش شد. با این حال، آلیکسو هر روز با نگاه ها و خاطره دردناک تصادف می جنگد و سعی می کند با کلمات بر ترس و عصبانیت خود غلبه کند...
یک دختر نوجوان یتیم توسط زوجی به سرپرستی گرفته میشود. اما زمانی که به خانه ی آن ها می رود، می فهمد که آن زن و شوهر مهربانی که به نظر می رسیده اند، نیستند...
آنا جوان، یک دختر سویلیایی که از خانواده و محله خود خسته شده است، رابطهای با پسر آفریقایی-آمریکایی را آغاز میکند که مادرش آنرا ترتیب داده تا از برکناری جلوگیری کند...
خواهر مارینا، یک راهبه بسیار غیرمتعارف، در تابستان 1994 به ال پارال، مدرسه شبانه روزی پسران که تهدید می شود به زودی تعطیل می شود، فرستاده می شود. با اینکه بچهها با همه نوع شوخیها از خواهر مارینا استقبال میکنند، اما کمکم به چیزی شبیه به خانوادهای که هرگز نداشتهاند تبدیل میشوند...
دریای مدیترانه همیشه نقشی محوری در جهان ما داشته است. هر روز، هر شب از آن عبور میکنند، از آن استفاده میکنند، از آن لذت میبرند، میترسند و دوست داشته میشوند. داستانهایی از دریا زنانی را سوار بر سه کشتی به تصویر میکشد که دریای مدیترانه را بهعنوان محل حسرت، محل کار یا صحنهای از محاصره انسانها تجربه میکنند...
کارمن، روزنامه نگار شجاع، بلافاصله پس از مرگ مادرش متوجه می شود که خانه مادربزرگش را به ارث برده است. او تصمیم می گیرد به آنجا نقل مکان کند بدون اینکه بداند رازهای تاریک پنهانی آنجاست ...
در سال 1934، بولیوی در حال جنگ با پاراگوئه است. لیبوریو و تیکونا و دیگر سربازان بومی بولیوی در جهنم چاکو گم میشوند، تحت فرمان کاپیتان آلمانی کوندت. آنها به دنبال دشمن پاراگوئه ای هستند که ماه هاست ندیده اند و ...
داستان فیلم از جایی آغاز می شود که ست روگن در فرودگاه منتظر دوست قدیمی اش جی بروشل است که از کانادا به لس آنجلس آمده تا مدتی در کنار روگن باشد. رابطه روگن و بروشل مدتهاست که تا حدودی تیره شده و به همین جهت روگن از بروشل درخواست می کند تا به مهمانی بزرگی که در خانه جیمز فرانکو ترتیب داده شده بروند تا کمی خوشگذرانی کرده و شاید هم گذشته را فراموش کنند...
وقتی چهار زن در نهایت به سفر جاده ای که در دبیرستان برنامه ریزی کرده بودند می روند، هیچ ایده ای از چیزهایی که گاهی اوقات به معنای واقعی کلمه با آنها برخورد خواهند کرد، ندارند...