مرگ تصادفی یک زمین‌دار ایرلندی باعث می‌شود که بستگانش مالکیت را تصاحب کنند که باعث نارضایتی مردم محلی می شود ...

یک کاپیتان نیروی دریایی که توسط اهالی یک روستا از بند کمونیستهای چینی آزاد شده است مجبور میشود تمامی اهالی روستا را با یک کشتی قدیمی به هنگ کنگ منتقل کند...

سیرکی با بدهی زیاد توسط مردی نجات داده می‌شود...

یک زن و شوهر جوان در پیدا کردن یک خانه برای زندگی با مشکل روبرو می شوند به همین خاطز پیش پدر شوهر برای زندگی می روند ...

یک دانش‌آموز سال آخر دبیرستان باید قبل از اینکه بتواند با پسر رویایی‌اش در جشن فارغ‌التحصیلی دبیرستان...

 بخش رواني ندامتگان وودوارد، ويژه ي زنان، زمان حال. «دکتر ميرانداگري» (بري) با «داگ گري» (داتن) رئيس زندان ازدواج کرده است. روزي «ميراندا» در هيئت يکي از زنداني هاي رواني ووداورد از خواب بيدار مي شود و مي شنود که «داگ» را به قتل رسانده است. اما «ميراندا» چيزي به ياد نمي آورد و نمي تواند هم کارانش را به سالم بودن خود مجاب کند...

رویاهای یک نوجوان هنگامی تحقق می یابد که یک ستاره در همسایگی آنهاست عاشق شوند.

یک مامور حرفه‌ای بنام «کلیوس» توسط تبهکاری بنام «ورونا» مسموم شده، بطوری که اگر ضربان قلبش پایین بیاید، می میرد. اکنون او به دنبال ورونا است تا وی را به قتل برساند.

اطلاعات و گذارشات اشتباه باعث می شود تا یک افسر ارتش آمریکا که به دنبال صلاح های کشتار جمعی است وارد منطقه ای نا امن شود و در آنجا به مشکل بر بخورد…

رابرت مک کال زمانی که متوجه می شود جنایتکاران دوست و همکار سابقش را به قتل رسانده اند باز می گردد تا عدالت را اجرا کند اما..

یک سرباز کهنه کار جنگ جهانی دوم (گری کانوی) در خطر از دست دادن مزرعه خود، با تبدیل شدن به یک اسلحه اجاره ای برای قماربازی که توسط اوباش تحت فشار قرار می گیرد، پول بیشتری به دست می آورد...

یک کاپیتان نیروی دریایی از اسنارک آزمایشی خود برای رسیدن به یک زیردریایی هسته ای که روی لبه اقیانوس گیر کرده است استفاده می کند...

ژوزفین سیائو توسط یک مامور C. E. O استخدام می شود تا به پدرش آداب و رفتار و نحوه رفتار کردن مانند یک "جنتلمن" در ملاء عام را آموزش دهد...

آرلیس که از هویت واقعی خود آگاه نیست، ناامیدانه عاشق "کِی" می شود که تمام خانواده اش سی سال قبل توسط پدرش به طرز بی رحمانه ای کشته شدند...

 دیوید دریتون یک نقاش است که بهمراه پسرش بیلی در یک شهر کوچک زندگی می کند. او یکروز که مشغول کار در گالری نقاشی می باشد ناگهان طوفان مهیبی باعث شکستن یک درخت و افتادن آن بر روی پنجره استدیو می شود. دیوید با دیدن این شرایط بهمراه بیلی و همسایه شان برنت عازم مرکز شهر می شود تا از فروشگاه مرکزی مقداری مایحتاج ضروری برای مقابله با طوفان خریداری کند. در همین موقع مه عجیب و مرموزی شهر را فرا می گیرد و رفته رفته غلیظ تر می شود. دیوید و سایر افرادی که در فروشگاه هستند ناگهان با مردی با سر و وضع خونین مواجه می شوند که سراسیمه وارد فروشگاه می شود. در ادامه آنها متوجه می شوند که موجودات خطرناکی در مه وجود دارند که انسانها را مورد حمله قرار می دهند. دیوید در این شرایط می کوشد تا همه را آرام کرده و راه حلی منطقی برای این موضوع پیدا کند اما زنی به اسم کارمودی معتقد است که خداوند بخاطر گناهان آنها این بلا را بر سر آنها نازل کرده است…

زمانی که یک ویروس زامبی در کُره‌ی جنوبی پخش میشود، تعدادی از مسافران قطارِ سئول به بوسان برای زنده ماندن با موانع سر راهشان دست و پنجه نرم میکنند...

مرد ترسناک به سراغ زن جوانی وحشی می رود که به عنوان قربانی سوءاستفاده می شود از او...

مایکل برای برنده شدن در یک شرط بندی و رهایی از یک موقعیت سخت تلاش می کند تا دوستش کایل ازدواج کند. با این حال، وقتی او عاشق عروس آینده کایل می شود، همه چیز پیچیده می شود...

این فیلم داستان یک خواهر و برادر را روایت می کند به سفر یک هفته ای به مزرعه مادربزرگشان فرستاده می شوند اما هر روز که می گذرد به طور رازآۀودی شانس بازگشت به خانه کمتر و کمتر می شود که...

«جورج بیلی» که در روز کریسمس قصد خودکشی دارد، توسط یک فرشته نجات داده میشود و آن فرشته به او نشان می‌دهد كه زندگی اطرافیانش بدون وجود بیلی چقدر بی رمق و یكنواخت می‌شده است. این طوری است كه در همان روز و شب كریسمس، جورج كه بواسطه مشكلات مالی حاصل از ورشكستگی به فكر خودكشی افتاده است،‌ باردیگر به انسان‌ها دل می‌بندد و به زندگی بر می‌گردد...