در بحبوحه طرح جدیدی برای گزارش عمومی عملکرد جراحان، زندگی یک جراح با استعداد به هم میریزد. همکاران او شروع به متحد شدن علیه او میکنند و حتی شریک زندگیاش که پرستاری در همان بیمارستان است، از او روی برمیگرداند.
داستان یودرا، جوانی است که برای انتقام از قتل والدینش به یک کارتل قدرتمند نفوذ میکند. در این راه، او با چالشهای بسیاری روبرو میشود و رازهای تاریکی درباره گذشتهاش آشکار میشود که زندگیاش را دگرگون میکند.
فرانسوا تروفو، فیلمساز معروف، در سالهای پایانی عمر خود به شدت بیمار شد و به نزد همسر سابقش پناه برد. او قصد داشت زندگینامه خود را بنویسد اما به دلیل بیماری ناتوان شد. این فیلم روایتی از این دوران سخت زندگی اوست.
یک زوج پس از از دست دادن فرزندشان به دنبال شروع دوباره هستند که خانه رویاییشان به آنها هدیه میشود. اما این هدیه یک شرط دارد: آنها هرگز نباید در انبار خانه را باز کنند. حالا آنها باید تصمیم بگیرند که آیا میتوانند بدون دانستن رازی که پشت این در پنهان است، زندگی کنند یا نه.
مردی با اجرای آزمایشهای اجتماعی مخفیانه، به تحقیق در مورد شیوههای اعمال تنوع، برابری و شمول میپردازد و در این راه، به مسائلی عجیب و غریب و تناقضآمیز برمیخورد.
قاتل حرفهایای به نام کد ۱۳ که تنها ۱۷ سال داشت، پس از اجرای ناموفق یک ماموریت در خاک ژاپن، فعالیتهایش موقتاً متوقف شد. در همین حین، او با پسربچهای ۱۱ ساله به نام مونجی آشنا شد که مادرش را از دست داده بود. کد ۱۳ تصمیم قاطعی گرفت تا مونجی را از خطر نجات دهد.
یک مامور اداره ی مهاجرت که با چالشهای اخلاقی امنیت مرز دست و پنجه نرم میکند و زنی بدون مدرک هویتی که برای فرار از چنگال یک کارتل بیرحم تلاش میکند، در مسیر یکدیگر قرار میگیرند و برای نجات جان دختری بیگناه با هم متحد میشوند.
لانگ، پس از آنکه از زندان آزاد میشود، به زادگاهش در شمال غربی چین بازمیگردد. او که به عنوان عضوی از گروهی مأمور جمعآوری سگهای ولگرد پیش از المپیک ۲۰۰۸ بوده است، با یک سگ سیاه سرگردان پیوندی ناگسستنی مییابد. این دو روح تنها، سفری تازه را با هم آغاز میکنند.
شیلی، ۱۹۵۵. پرونده ماریا کارولینا گیل، نویسنده مشهوری که معشوق خود را به قتل رسانده، توجه مرسدس، منشی خجالتیای که برای قاضی پرونده کار میکند، را به خود جلب میکند.
زنی مرموز با مردی که دخترش کشته شده و اکنون به دنبال انتقام است، همکاری میکند. آنها با هم اعضای یک سازمان را میربایند و شکنجه میدهند تا بفهمند واقعاً چه اتفاقی افتاده است.
ترزا، زن میانسالی است که به دلیل شرایطی خاص، تابستان را مجبور میشود با مادرش زندگی کند. این همزیستی اجباری باعث ایجاد تنش و در عین حال فرصتی برای نزدیک شدن و شناخت بیشتر مادر و دختر میشود.